نگاهی به زندگینامه و شعر شهابی تربتی به قلم بهمن صباغ زاده

ساخت وبلاگ

در صفحه‌ی فرهنگ و هنر شماره‌ی ۱۹۷ پیام ولایت که در ۱۸ آبان ۱۴۰۲ منتشر شده، در این شماره با زندگی و شعر شهابی تربتی شاعر و عالم عصر قاجار و پهلوی آشنا خواهید شد.

در این شماره می‌خواهم بزرگ‌مردی را از شاعران تربت حیدریه به شما معرفی کنم که در این شهر منشأ خیر و برکت بود و فرزندان و نوادگانش از نامداران و مفاخر این شهر شدند. شاید خیلی از خوانندگان با زندگی‌نامه‌ی استاد محمود شهابی و یا استاد علی‌اکبر شهابی که از برجسته‌ترین استادان دانشگاه در زمان پهلوی بودند آشنا باشند اما پدر این دو استاد بزرگ کمتر شناخته شده است. این مطلب در معرفی شاعری اهل دل و اهل ذوق به نام شیخ عبدالسلام شهابی است که در زمان قاجاریه و پهلوی در این گوشه‌ی کوچک از خراسان بزرگ زندگی شاعرانه و عارفانه‌ای داشته است.


عکس در حدود سال ۱۳۲۸ هجری شمسی گرفته شده است. سمت راست آقای رفیعی، مرحوم شهابی تربتی در وسط و سمت چپ آقای قندیلی قرار دارند.

محمدابراهیم بن علی‌اکبر بن حسین بن خواجه‌محمد بن خواجه‌اسماعیل، که به نام عبدالسلام مشهور بود، در ۲۷ تیر ۱۲۶۰ هجری خورشیدی برابر با ۲۰ شعبان ۱۲۹۸ هجری قمری برابر با دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در خانواده‌ای که همه از عالمان دین بودند در تربت حیدریه به دنیا آمد. نسبش به شخصی موسوم به خواجه می‌رسد که گفته‌اند از نزدیکان قطب‌الدین حیدر بوده‌ است. طبق نظر اعتمادالسلطنه صاحب مرآة البُلدان جد بزرگ این شاعر یعنی خواجه در سال ۶۱۸ هجری قمری در تربت وفات کرد و در همان شهر مدفون شد. پدرش آخوند ملااکبر و پدربزرگش آخوند ملاحسین از علمای بنام تربت حیدریه بودند. پدرش ملااکبر در حاشیه‌ی قرآن میراثی خانواده نوشته است که هنگام تولد عبدالسلام، ستاره‌ی ذوالذنب در حول جدی طالع بود و لقب او را شهاب‌الدین گذاشتم. خانواده‌اش به واسطه‌ی مِلک و آبی که در تربت داشتند از رفاه برخوردار بودند و به خاطر علمی که پدر و پدربزرگش در سینه داشتند مورد احترام بودند. ملااکبر و پیش از او ملاحسین محل رجوع همشهریان بودند و خانه‌شان محل رفت و آمد مردم بود.

عبدالسلام از خردسالی به مکتب‌خانه رفت و تا پانزده سالگی علوم مرسوم زمان خود را در تربت حیدریه فراگرفت. در ابتدای سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار یعنی در سال ۱۲۷۵ هجری شمسی برای ادامه‌ی تحصیل به مشهد رفت و نزد استادان و عالمان مشهد که در این دوران در مشهد کلاس درس داشتند شاگردی کرد. در ابتدا در مدرسه‌ی سلیمان‌خان مشغول به تحصیل شد و بعد به کلاس‌های درس استادان راه یافت. او که علاقه‌ی فراوانی به یادگیری داشت در این مورد نوشته است: «کوشش می‌کردم درس فردا را پیش از آن‌که استاد اصغا نماید از مطالعه‌ی شب فهمیده باشم. در نهایت به عنایت الهی وضع به همین‌گونه شد. کم پیش می‌آمد که در درس چیزی افزون بر آن‌چه خود از مطالعه فهمیده بودم از استاد دریافت دارم، مگر این‌که به مناسبت چیزی از خارج می‌فرمود یا در ضمن تقریر به ذکر اصطلاحی برخورد می‌نمود.» این روش برای عبدالسلام این فایده را داشت که اهل تفکر بار آمد چون پیش از این‌که اندیشه‌ی معلم را بداند خود راجع به مسئله فکر می‌کرد. او معانی و بیان را نزد حاج ملا عبدالخالق معروف به فاضل پایین‌خیابانی خواند. بدیع را نزد میرزا عبدالرحمان مدرس شیرازی فراگرفت. منطق را در محضر آقاشیخ موسی مشهور به قلمدان‌ساز آموخت که درسش از هیئت و حساب و هندسه و جغرافی نیز خالی نبود. فقه و اصول نزد آقا سید ابراهیم کلاتی خواند. خواندن این دروس و درک محضر این استادان سه سال و نیم طول کشید اما شور فراوان یادگیری عبدالسلام بی‌حد بود. او که در درس موفق بود و زودتر از شاگردان دیگر دروس را فرامی‌گرفت دوست داشت تا درجه‌ی اجتهاد پیش برود.

پدرش و پدربزرگش او را طوری بار آورده بودند که به علم و استعدادش مغرور نباشد و همواره از محافل سیاسی دوری بجوید. برای این‌که وضع خانواده‌ی شیخ عبدالسلام را از نظر تقوی و دیانت درک کنید خاطره‌ای از سال‌های جوانی ملااکبر نقل می‌کنم منتها برای جلوگیری از اطناب تنها به ذکر مضمون آن بسنده می‌کنم.

#شهابی_تربتی https://t.me/anjomanghotb پی‌نوشت: عکس در حدود سال ۱۲۹۲ هجری شمسی گرفته شده است. حاج شیخ ذبیح الله مجتهد سمت راست (برادر شهابی)، محمود شهابی در وسط (پسر ارشد شهابی)، شیخ عبدالسلام شهابی سمت چپ عکس است. پسر دوم شهابی (حاج احمد سلامی) سمت راست نشسته است و پسر سوم علی اکبر شهابی سمت چپ نشسته است. دو کودک دیگر هم فرزندان برادر شاعر هستند.
عکس در حدود سال ۱۲۹۲ هجری شمسی گرفته شده است. حاج شیخ ذبیح الله مجتهد سمت راست (برادر شهابی)، محمود شهابی در وسط (پسر ارشد شهابی)، شیخ عبدالسلام شهابی سمت چپ عکس است. پسر دوم شهابی (حاج احمد سلامی) سمت راست نشسته است و پسر سوم علی اکبر شهابی سمت چپ نشسته است. دو کودک دیگر هم فرزندان برادر شاعر هستند.

ملااکبر می‌گوید وقتی از نجف به تربت برگشته بودم روزی در خانه بودم که خبر دادند جمعی از بزرگان شهر به درِ خانه آمده‌اند تا با هم به دیدار حاکم تربت برویم. می‌گوید قبای سفید و عبای سفید نمره یک کرمانی‌ام را در بر کرده و سرتاپا سفیدپوش شدم. رفتم که از پدرم ملاحسین اجازه بگیرم و خانه را ترک کنم. پدر دعای خیر کرد و خداحافظی کردم اما به حیاط که رسیدم گفت علی اکبر! بابا! دیگی که در حیاط است را سر راه به فلان دکان ببر. می‌گوید من چند ثانیه گیج شد و به این فکر کردم که این چه دستوری بود که پدرم صادر کرد اما خیلی زود به نفسم غالب آمدم و عبا را به کمر پیچیدم و آستین‌ها را تا آرنج بالا دادم و دست کردم داخل دیگ که دیگ سیاه را بردارم و بالای سر ببرم که پدرم پای برهنه به حیاط دوید و در حالی که اشک به چشمانش آمده بود دستم را گرفت. بعد به اتاقش رفت و سجده‌ی شکر طولانی‌ای بجا آورد و دعایم کرد. هر دو غرق گریه شدیم. او پیشانی‌ام را می‌بوسید و من دست‌هایش را. پدرم گفت می‌دانم که در ذهن گفتی با این همه افراد که به این خانه رفت و آمد دارند و یا این‌جا کار می‌کنند این چه فرمانی بود که پدرم داد. راستش می‌خواستم بدانم زحمتی که در تربیت تو کشیده‌ام از سر اخلاص و برای رضا خدا بوده یا نه. و خدا را شکر تو از این آزمون مرا سربلند بیرون آوردی.

بعد از این‌که تحصیل عبدالسلام در مشهد به پایان رسید نزد پدرش ملااکبر آمد و اجازه گرفت که راهی نجف اشرف شود. پدر از این تصمیم فرزند خوشحال شد. او که خود عزم سفر حج داشت با اهل و عیال در کنار پسر از خراسان راهی نجف شد. ابتدا خانواده را در نجف اشرف اسکان داد و بعد همراه پسر از راه بغداد و شام با کاروانی راهی مدینه و مکه شدند. در راه بازگشت از سفر حج از جده با کشتی به بصره آمدند. وقتی می‌خواستند از بصره به کربلا بروند پدر و پسر هر دو بیمار شدند. حال فرزند خراب‌تر از پدر بود. به کربلا که رسیدند بعد از بیماری‌ای سخت پدر از دنیا رفت و فرزند شفا یافت. ملاحسین را در عراق دفن کردند اما خانواده باید به خراسان برمی‌گشتند. آخوند خراسانی مرجع تقلید مشهور شیعیان که با ملااکبر دوستی قدیم داشت به عبدالسلام که حالا جوانی فاضل و دنیادیده بود کمک کرد تا به خراسان برگردد.

شیخ عبدالسلام در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی در نوزده سالگی به تربت حیدریه برگشت و چنان که معمول علمای آن زمان بود به امامت مسجد و قضاوت مشغول شد. بعد از مدتی تاهل اختیار کرد و با زن و فرزندان یک عمر با خوش‌نامی در تربت حیدریه زیست. او که به گفته‌ی گلشن آزادی مردی شریف و آرام بود در عمر بابرکتش در تربت حیدریه سال‌های سال محل رجوع مردم بود و سعی می‌کرد به عنوان عالمی صاحب‌نفوذ در آن شهر کوچک منشاء خیر باشد.

شیخ عبدالسلام شهابی تربتی در انقلاب مشروطه از منتقدان مشروطه بود و شرع نبی را برای هدایت بشر کافی می‌دانست. او مثل شیخ فضل‌الله نوری از مشروطه‌ی مشروعه طرفداری می‌کرد. از یادداشت‌هایش برمی‌آید که روش سلطنت شاهان قاجار را به تجددطلبی ترجیح می‌داده است و به شعارهایی که مشروطه‌خواهان سر می‌داده‌اند بی‌اعتنا بود. او از کسانی بود که با غرب و تجددطلبی مخالفت می‌کرد و هدف از خلق انسان را تعالی روح او می‌دانست.

به دلیل این‌که شیخ‌ شهاب در شهر احترامی داشته است و از بزرگان شهر محسوب می‌شده یک بار در همان زمان که تنور مشروطه‌خواهی گرم بوده به انجمن ولایتی مشروطه‌خواهان تربت دعوت می‌شود. او مجلس را طوری وصف می‌کند که معلوم است از حضور در آن مجلس اکراه داشته است. در این مجلس غیر از عالمان و روشنفکران و تجار و کسبه، عده‌ای از خان‌های ولایات هم حضور داشته‌اند که مسلح در مجالس شرکت کرده و خادمان‌شان بساط منقل تریاک و چراغ شیره را برای ایشان علم کرده بودند. در شعرهای او هم مخالفت با مشروطه و بعد از آن مخالفت با رضاخان که به دنبال جمهوری، کشف حجاب و اداره‌ی کشور به شیوه‌ی ملل اروپایی بود عیان است.

در سال‌های میانی که چشم‌هایش بر اثر مطالعه ضعیف شده بود عزلت اختیار کرد و بیشتر به کار کشاورزی اشتغال داشت. شهابی شش فرزند داشت، سه پسر و سه دختر. یکی از دخترها در خردسالی از دنیا می‌رود. میوه‌های زندگی‌اش فرزندانی صالح چون محمود و علی اکبر بودند که از برترین استادان دانشگاه تهران در زمان خود شدند. پسر میانی حاج احمد سلامی که در زادگاه ماند اهل بازرگانی و کشاورزی بود و در اداره‌ی دارایی مشغول به خدمت شد. شیخ عبدالسلام بعد از هفتاد چهار سال زندگی در هشتم اسفندماه ۱۳۳۱ در تربت حیدریه از دنیا رفت. پیکر وی را در آرامگاه قطب الدین حیدر به خاک سپردند.

خط شهابی تربتی. شهابی تربتی این غزل را در چهارم اسفندماه ۱۳۱۴ هجری شمسی به خواهش پسرش علی اکبر شهابی سروده است. این غزل شهابی تضمین یکی از غزل‌های شهریار است.
مرا خاطری رُفته زاغیار ده
به میخانه‌ی وحدتم بار ده
مگر جرعه‌ای زآن شراب طهور
کند لایقم بهر بزم حضور
سنگ قبر و تصویری از شهابی تربتی در میان‌سالی

عبدالسلام در میان‌سالی شاعر شد. خود می‌گوید «شبی در سال ۱۳۰۰ در جمع دوستان اهل ذوق در کاشمر بودیم. دوستان شاعر طبع‌آزمایی می‌کردند و بنا شد با چهار کلمه‌ی گل، چراغ، سنگ و آهک رباعی بسازیم. من که تا آن زمان شعر نگفته بودم این رباعی را گفتم: «ای از تو گلستان ملاحت شاداب/ مشکن تو چراغ دلم از سنگ عتاب/ سنگ دل تو شگفت دارم که چرا/ نشکفت ز گریه‌ام چو آهک که ز آب؟» و این اولین شعر من بود.»

شهابی در شعر ابتدا به تاسی از مولانا جلال‌الدین بلخی تخلص «خاموش» را برگزید اما بعد به مناسبت این‌که او را شیخ شهاب‌الدین می‌نامیدند در شعر «شهاب» تخلص کرد. شهابی به اعتقاد گلشن آزادی طبع شعری متوسط داشت و با تجدد ادبی سازگاری نداشت. در شعر به حافظ و صائب تبریزی ارادت داشت و اشعار این دو شاعر را می‌پسندید.

شهابی تربتی که گرایشات مذهبی داشت از شعر به عنوانی ابزاری برای بیان اندیشه‌های خود استفاده می‌کرد. او چند دعای عربی را به رشته‌ی نظم کشید و در رثای بزرگان دین شعرهای فراوان گفت. در زمانی که گلشن آزادی کتاب تذکره‌ی شاعران خراسان را جمع‌آوری می‌کرد گویا به آثار شیخ شهاب دسترسی نداشت و به اجمال به دفاتر شعر او و مثنوی‌هایی که سروده است اشاره می‌کند. آثار او به طور کامل چنین است: مثنوی «راز عشاق» ترجمه و شرح دعای کمیل است با وزن خسرو و شیرین نظامی و با این بیت شروع می‌شود: «به نام ذات بی‌همتا و انباز/ تو لب نگشوده او داننده‌ی راز». «کلید نیایش» شرح و ترجمه‌ی دعای افتتاح است که در قالب رباعی‌های به هم‌پیوسته سروده شده و در مجموع ۶۴ رباعی را شامل می‌شود، «خیام و گمنام» مجموعه‌ی ۱۱۵ رباعی منسوب به خیام است با رباعی‌هایی از شیخ شهاب‌الدین که در جواب آن رباعی‌ها سروده است و قریب هزار و پانصد بیت می‌شود. همچنین مثنوی‌ دیگری به نام «گنج نهفته» یا «راز نگفته» دارد که در مرثیه‌ی سیدالشهدا و به وزن مثنوی مولانا سروده شده است و با این بیت آغاز می‌گردد: «بزم‌آرای قضا در کربلا/ چون صلا زد عاشقان را بر بلا»

در زمان زندگی شیخ عبدالسلام هیچ کدام از شعرهایش به صورت دفتر شعر و دیوان منتشر نشد. گاه سینه به سینه و کاغذ به کاغذ شعرش به شهرهای دیگر می‌رفت. چنان‌که یوسف اعتصام الملک پدر پروین اعتصامی که از منتقدان ادبی بنام روزگار خود بود شعرش را می‌ستود. یوسف اعتصام‌الملک که در زمان تحصیل علی اکبر شهابی در دارالفنون، ریاست کتابخانه‌ی مجلس شورای ملی را بر عهده داشت متوجه شد جوانی که به کتابخانه‌ی مجلس رفت و آمد دارد از تربت حیدریه خراسان است و نام خانوادگی‌اش شهابی است. وقتی از نسبت او با شیخ عبدالسلام شهابی می‌پرسد اظهار می‌دارد که شعر شهابی را شنیده و خوانده است و اظهار تعجب می‌کند از این که شاعری چنین پرمایه گمنامی و انزوا پیشه کرده است و در شهری کوچک چون تربت حیدریه زندگی می‌کند و با محافل شعری روز ارتباط ندارد و آثارش را منتشر نکرده است.

شیخ عبدالسلام شاعری بسیار فروتن و جز از طریق مکاتبه با شاعران عصر خود مترتبط نبود. در سال ۱۳۱۷ هجری شمسی در مسیر رفتن به زیارت حضرت معصومه در شهر قم چند روزی در تهران اقامت داشت. روزی جمعی از علما به دیدار ایشان آمدند و ملک‌الشعرا بهار و چند تن دیگر از ادبا هم وارد شدند. بعد از گذشت زمانی ادبای مجلس اصرار کردند که شیخ شهابی شعر بخواند. ایشان که شعرهای خود را لایق محضر ملک‌الشعرا نمی‌دیدند امتناع کردند و با اصرار بالاخره یکی دو غزل خواندند. ملک در تحسین شعر سخنانی به زبان آورد و شیخ شهابی گفت: «ز آب خرد ماهی خرد خیزد».

در زمان حیات شهابی تربتی، شعرهای او را در مراسم سوگ اباعبدالله می‌خواندند و مرثیه‌هایی که برای امام حسین ع سروده بود در زمان خود شهرتی داشت. بعدها فرزند ارشد وی استاد محمود شهابی دو کتاب او را با نام‌های راز عشاق و گنج نهفته از پدر را در تهران چاپ کرد. همچنین استاد علی اکبر شهابی که در سال‌هایی از عمر پربرکت خود سمتی در آستان قدس رضوی داشت و فرصت و فراغتی بیشتر در اختیارش بود دفترها و یادداشت‌های دست‌نویس پدر را پیش رو گذاشت و شروع به جمع‌آوری دیوان وی کرد. همچنین در یک دستنویس شرح حالی از شیخ عبدالسلام شهاب‌الدین به قلم خود شاعر به دست آمد که در آن ضمن شرح مختصری از زندگی، اشاراتی هم به اوضاع و احوال سیاسی زمانه‌ی شاعر شده است. مجموعه‌ی زندگی‌نامه و اشعار شیخ شهاب‌الدین تربتی در کتابی به نام «اندیشه‌ی شهاب» به قلم علی اکبر شهابی تربتی چاپ شد.

 تصویر جلد کتاب اندیشه‌ی شهاب که به همت استاد علی‌اکبر شهابی فرزند شاعر سال ۱۳۵۷ در مشهد تالیف شده است.

تصویر جلد کتاب اندیشه‌ی شهاب که به همت استاد علی‌اکبر شهابی فرزند شاعر سال ۱۳۵۷ در مشهد تالیف شده است.

شهابی تربتی کتابی به نام «چهار گفتار» یا «آدمیت» ‌دارد که راجع به ادیان مختلف نوشته شده است. رساله‌ی دیگری به قلم شیخ شهاب‌الدین موجود است که در موضوع خراب کردن قبول ائمه به دست وهابی‌ها نوشته شده است و در زمان خود در روزنامه‌ی حبل‌المتین در کلکته و برخی جراید خراسان چاپ شده است.

استاد علی اکبر شهابی در کتاب اندیشه‌ی شهاب گفته است «پدرم در سرودن اهل تفنن و وقت‌گذرانی نبود و بسیار حذر می‌کرد از این که به عنوان شاعر شناخته شود. مسائل و موضوعاتی از قبیل تفکر، تدبر، خودشناسی، مسائل دینی، مسائل فردی و اجتماعی بشر، نکوهش غربزدگی، مخالفت با مشروطه‌ی غیرمشروعه، انتقاد به وضع سیاسی روزگار خود و امثال این‌ها موضوعات اصلی شعر شهاب را تشکیل می‌دهد.» در شعرهای اجتماعی و سیاسی اشعار شهابی تربتی بی‌پرده و صریح است.

در ادامه نمونه‌هایی از شعر شهابی تربتی را با هم می‌خوانیم یک کلام به صد کلام؛ یادداشت‌های استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده...

ما را در سایت یک کلام به صد کلام؛ یادداشت‌های استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmansabaghzade2 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 15:27