در صفحهی فرهنگ و هنر شمارهی ۱۷۹ پیام ولایت که در ۲۹ بهمنماه ۱۴۰۱ منتشر شده، در این شماره با زندگی و شعر سید حسینسیدی شاعر تربت حیدریه آشنا خواهید شد. هر دو بزرگوار اهل روستای خیرآباد مهولات هستند.
شاعر اهل بیت؛ نگاهی به زندگی و شعر سید حسین سیدی به قلم بهمن صباغزاده (بخش اول)
سید حسین سیدی که من از سرِ دوستی او را «سیّد» خطاب میکنم از شاعران خوب تربت حیدریه است که در ابتدای دههی هشتاد با او آشنا شدم. لحن محکمش در شعرخوانی و کلام روانش، همینطور سادگی و صفایی که در جمع دوستان داشت خیلی زود باعث شد او یکی از صمیمیترین دوستانم شود. چه شنبههایی که آماده شدیم تا با هم به انجمن شعر تربت حیدریه برویم در حالیکه شعرهایمان را پیش از آن با نظر هم اصلاح کرده بودیم هر غزل از فیلتر ذهن هر دو نفر گذشته بود. چقدر در زبان و مضمون به هم نزدیک شده بودیم طوری که آنسالها شعر من و سیدی کاملا به هم شبیه شده بود. شعر باعث شده بود بتوانیم دنیا را از دریچهی چشم هم ببینیم و همین دوستی ما را گرمتر میکرد. حالا بعد از حدود هفده هجده سال، جمعه ۱۶ دیماه ۱۴۰۱، سید حسین در دفتر محل کارم روبهروی من نشسته بود و قرار بود به سوالاتم پاسخ دهد. قبل از شروع صحبت، عذرخواهی کردم که اینقدر دیر به سراغش رفتهام و این مصاحبه باید خیلی پیشتر از این انجام میشد. مصاحبهی یک ساعتهی ما در روز آفتابی و سرد زمستان به گفتگویی گرم تبدیل شد که در ادامه خواهید خواند.
سید حسین سیدی در ۱۰ فروردین ۱۳۵۹ در روستای خیرآباد مهولات به دنیا آمد هر چند در شناسنامهاش دوم شهریور نوشته شده است. در ابتدای راه شاعری مدتی «مسیحا» تخلص میکرد ولی خیلی زود از جرگهی شاعران دارای تخلص خارج شد و به انبوه شاعران بدون تخلص پیوست.
پدرش «سید علیاصغر سیدی» روحانی بود و در خیرآباد مکتبدار بود. او در کنار کار کشاورزی و دامداری چند دهه به کودکان خیرآباد قرآن و صدکلمه درس میداد و خیلی از بزرگسالان امروز خیرآباد که در جاهای مختلف ایران و جهان زندگی میکنند خاطراتی از مکتبخانهی سیدعلیاصغر دارند. مکتب در آن روزگار نقش مدرسه و حتی گاه نقش مدرسهی شبانهروزی را بازی میکرد. کودکانی از سراسر جلگهی مهولات یا نقاط دیگر تربت حیدریه به خانهی سید علی اصغر میآمدند و در کنار کودکان خودش زندگی میکردند، قرآن را میآموختند و به روستاهای خود برمیگشتند. طول دوره به استعداد فرد بستگی داشت و هیچ استاندارد و ضابطهای هم در کار نبود. بچهها روزی همراه پدر و مادر میآمدند و مشغول تحصیل میشدند و روزی هم ملای مکتب آن را فارغالتحصیل اعلام میکرد و نزد خانواده برمیگشتند.
خانوادهی سید حسین به نسبت امروز خانوادهی پرجمعیتی حساب میشد. او فرزند پنجم خانواده بود و هفت خواهر و برادر داشت که دو برادرش را در سالهای گذشته از دست داده است. مادرش خانم عصمت کشاورز اصالتا اهل روستای فرزق تربت حیدریه بود و همراه و همپای پدر زندگی را اداره میکرد.
کودکی سید حسین در روستای خیرآباد و در مکتبخانهی پدر گذشت. مکتب پدر تا سالهای نوجوانی سید حسین دایر و پدرش اولین معلمش بود. در آن سالها خانوادههای مذهبی برای آموختن الفبا بچهها را به دبستان و برای آموختن قرآن به مکتب میفرستادند. بخت با سید حسین یار بود که از کودکی در مدرسهی قرآنی پدر رشد کرد و بزرگ شد. به شوخی از سید میپرسم: «همه قبیلهی تو عالمان دین بودند؟» میگوید: «نه! با اینکه پدربزرگم و عموها و داییهایم همه مذهبی بودند به آن معنی که شیخ اجل گفته اهل منبر و وعظ و درس نبودهاند.»
سید حسین بعد از آموختن قرآن در مکتبخانهی پدر در هفت سالگی راهی مدرسهی شهید بدیعی خیرآباد شد. سید آهی میکشد و میگوید: «انگار همین دیروز بود! به مدرسه که رسیدیم پدرم گفت دست و صورتت را بشوی. وارد دفتر که شدیم به آقای مهدوی مدیر مدرسه گفت نورعین را آوردهام که سواد یادش بدهید.» با اتمام تحصیلات دبستان سید حسین عازم تنها مدرسهی راهنمایی روستا با نام شهید نظام میشود که دیوار به دیوار دبستان شهید بدیعی بود.
شاعر اهل بیت؛ نگاهی به زندگی و شعر سید حسین سیدی به قلم بهمن صباغ زاده (بخش دوم)
سید حسین در سالهای مدرسه جذب هنر تئاتر شد. آقای مهدوی مدیر دبستان به تئاتر علاقه داشت و دانشآموزان زیادی را با این هنر آشنا کرد. یکی از این شیفتگان سید حسین سیدی بود که خیلی جدی در سالهای دانشآموزی به تئاتر مشغول بود و در جشنوارههای مختلف دانشآموزی شرکت میکرد یا به مناسبت اعیاد مختلف در مسجد روستا همراه دیگر دانشآموزان علاقهمند برنامه اجرا میکرد. علاقهی دیگر سید حسین رفتن به حوزهی علمیه و پوشیدن رخت روحانیت بود. برادر بزرگش شادروان سید محمد سیدی طلبه بود و سید حسین هم به علوم دینی و قرآنی علاقهمند و از کودکی اهل مسجد و منبر بود.
سال ۱۳۷۳ بعد از اتمام تحصیلات راهنمایی در حوزهی علمیهی فولاد تربت حیدریه ثبت نام کرد و به عنوان طلبه وارد این حوزه شد. در آن سالها خیلی از طلبهها سعی میکردند همزمان با تحصیلات حوزوی دبیرستان را به طور متفرقه بخوانند و وارد دانشگاه شوند. سیدی هم در مدرسهی بزرگسالان ثبت نام کرد و کتابهای دبیرستان را در رشتهی علوم انسانی میخواند و امتحان میداد. بعد از سه سال تحصیل در حوزههای علمیهی تربت از جمله حوزهی هراتی، فولاد و مقیمی که زیر نظر حاجآقای رحمانی اداره میشد، به مشهد رفت و در حوزهی علمیه امام محمد باقر ع ثبت نام کرد و مدتی بعد وارد مدرسهی علمیه اهل بیت ع در خیابان آخوند خراسانی شد. علاوه بر این مدارس، مدتی هم در مدرسههای علمیهی موسی بن جعفر و عباسقلیخان شاملو مشغول به تحصیل بود.
سال ۱۳۸۲ بود که بعد از گذراندن حدود نه سال در حوزه، گرفتن دیپلم علوم انسانی از آموزش و پرورش و مدرک معادل کارشناسی تصمیم گرفت به سربازی برود. سید حسین در این مورد میگوید: «سربازی برای طلبهها اجباری نبود اما مشکلاتی که در صورت نبود کارت پایان خدمت با آنها روبرو میشدی هم آنقدر بود که ترجیح دادم سربازی خدمت کنم.»
آقای سید حسین سیدی در سال ۱۳۸۴ بعد از گذراندن سربازی، در شورای حل اختلاف تربت حیدریه مشغول به کار شد. سال ۱۳۸۷ در تربت حیدریه ازدواج کرد و خداوند پسری به او و همسرش داد که نامش را محمدمسیحا گذاشتند. حاجآقای سیدی از سال ۱۳۹۱ به عنوان معاونت فرهنگی بنیاد امام رضا ع در شهر مشهد مشغول به کار است. او تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد رشتهی ادبیات ادامه داده است و در حال حاضر مشغول کار بر روی پایاننامهی خود با عنوان «شاخصههای شعر غلامرضا شکوهی» است.
به بخش دوم مصاحبه یعنی بررسی زندگی آقای سیدی به عنوان شاعر میرسیم و از او در خصوص گرایشش به شعر میپرسم. او میگوید: «پیش از من پدرم و مادربزرگم شعر میگفتند. حتی مادرم هم اندک اشعاری دارد، از جمله شعری که بر سنگ مزار پدرم نقش بسته است، یادگار مادرم است. از همان کودکی با شعر بیگانه نبودم و در کتابخانهی پدرم کتابهای شعر وجود داشت از جمله دیوان حافظ و مجموعهی «ای اشکها بریزید» حبیبالله چایچیان که در سالهای تحصیل ابتدایی با آنها مانوس بودم یا اشعار آیینی محمدجواد غفورزاده (شفق) و محمدرضا موید را خوانده بودم. اولین بار کلاس دوم راهنمایی بودم که سعی کردم شعر بگویم و شعری برای امام حسین ع گفتم. شعر را نشان پدرم دادم و مورد تشویق قرار گرفتم. بعدها در دوران طلبگی هم شعرهایی گفتم از جمله قطعهای راجع به علاقهی ابوریحان بیرونی به آموختن منظوم کرده بودم و نشان یکی از طلبهها که اهل شعر بود دادم. او که باور نمیکرد شعر از من باشد گفت این شعر از پروین اعتصامی است و من خوشحال شدم که شعری گفتهام که یک نفر اهل شعر باور نمیکند از خودم باشد.»
سیدی در دوران طلبگی در مشهد در سال ۱۳۷۹ با آقای سعید عاملی که شاعر بود هماتاق شد او در این خصوص میگوید: «روزی شاعری به نام سید مسلم موسوی که از دوستان آقای عاملی بود مهمان ما بود و صحبت به شعر رسید. من چند شعری خواندم و آقای موسوی مرا به انجمن شعر رضوی دعوت کرد که در حرم مطهر امام رضا ع برگزار میشد. بعد با انجمن ادبی ارشاد که به مدیریت شاعر مشهدی آقای قاسم رفیعا برگزار میشد آشنا شدم. در دورهی سربازی هم که تربت حیدریه آمدم انجمن شنبههای استاد نجف زاده را پیدا کردم و با شاعران تربت حیدریه آشنایی پیدا کردم و همینها در مجموع فتح بابی شد برای آشنایی با شاعران خراسان و ورود به جمع شاعران و سرودنهای بیشتر.»
شاعر اهل بیت؛ نگاهی به زندگی و شعر سید حسین سیدی به قلم بهمن صباغ زاده (بخش سوم)
سیدی در ابتدای حضورش در جلسات شعر بیشتر اشعارش عاشقانه بود و تحت تاثیر جو غالب انجمنهای شعر آن روزگار خراسان غزل عاشقانه میگفت. مجموعهی اولش هم با عنوان «ای کاش غزلهای دلم چاپ نمیشد» تماما عاشقانه بود اما بعدها کمکم به شعر آیینی گرایش پیدا کرد. در سالهایی که در تربت حیدریه طلبه بود، غزلی با مطلع «تو را ای هشتمین خورشید از وقتی رصد کردم/ تو با من مهربان بودی ولی من با تو بد کردم» برای جشنوارهی رضوی گفت که جزو شعرهای برگزیدهی آن جشنواره شد و همین غزل او را به سمت شعر آیینی برد و امروز سید حسین سیدی را در خراسان به عنوان شاعر آیینی میشناسند.
سیدی از سال ۱۳۹۶ سکاندار انجمن ادبی ارادت رضوی در مشهد است که عصرهای سهشنبه برگزار میشود و از سال ۱۴۰۰ هم برگزارکنندهی جلسات شعر حرم امام رضا ع است که عصرهای دوشنبه تشکیل جلسه میدهد.
از سید حسین سیدی میپرسم مشوقانت در راه شاعری چه کسانی بودند. او میگوید: «اولین مشوقم که پدرم بود. بعد هماتاقیام در دوران طلبگی آقای سعید عاملی که اولین جلسهها را با هم میرفتیم. شما باعث شدی شعر برای من بیش از پیش جدی شود. وقتی میدیدم کسی اینقدر عاشق ادبیات است که لحظه لحظهی زندگیاش به شعر گره خورده است شعر برایم لذتبخشتر شد. رفقایی مثل وحید عیدگاه، ایمان مرصعی، کورش جهانشیری و دیگر شاعران تربت حیدریه کمکم کردند تا راهم را پیدا کنم و از اعضای خانوادهام باید از همسرم یاد کنم در این مسیر بسیار تشویقم کرده است.»
سید حسین سیدی شعر حافظ، سعدی و خاقانی را بسیار میپسندد. او از معاصرین شعر فاضل نظری و بعضی از اشعار حسین منزوی و محمدعلی بهمنی را دوست دارد. از نظر تاثیر گرفتن از شاعران، در دورههای مختلف شعری سیدی شاعران مختلفی تاثیرگذار بودند که از مهمترین آنها میتوان از شیخ اجل سعدی نام برد و از معاصرین میشود به غلامرضا شکوهی، حسین منزوی و برخی اشعار محمدعلی بهمنی اشاره کرد.
شعر از نظر سیدی حاصل یک «آن» است، لحظهای که یک اتفاق ناگهانی چه در مضمونیابی و چه در زبان در کلام شاعر جریان مییابد و همین شعر را تاثیرگذار میکند وگرنه صورتهای خیال و وزن و قافیه به تنهایی از ایجاد شعر عاجزند. تایید قلبی مخاطب است که تعیین میکند که ما با شعر طرفیم یا با شبه شعر.
آثار سید حسین سیدی بیشتر غزل است و غزلهایش هم بیشتر آیینی و عاشقانه. او خود در این باره میگوید: «گاهی به مناسبت حرفهایی که دارم و در قالب غزل نمیتوانم آن را روی کاغذ بیاورم سراغ ترکیببند و ترجیعبند یا قالبهای دیگر شعری میروم اما پایهی کار من غزل بوده است.» تا جاییکه من میدانم، سیدی یکی دو تجربه هم در زمینهی شعر گویشی داشته است که با توجه نزدیک بودن لهجهی روستای خیرآباد به گناباد می شود آن تجربهها را جزو شعر گویشی گناباد محسوب کرد.
سیدی که داور جشنوارههای مختلفی در دههی نود بوده است در مورد شعر امروز میگوید: «به نظر من اولین آفت شعر امروز زبان یکنواخت و عامهپسند اکثر شاعران است. سبک شخصی در بین شاعران امروز چندان جایگاه ندارد. مثلا بین غزلهای سعدی و غزلهای مولانا با اینکه معاصر هم بودهاند تفاوت سبکی زیادی به چشم میخورد اما غزلسرایان معاصر تقریبا زبانی شبیه به هم دارند. دومین مساله سطحی بودن شاعران از نظر اندیشه و پشتوانههای علوم انسانی است. در گذشته هر شاعر اقیانوسی از علم و معرفت بوده است که از شاعران امروز کمتر میتوان چنین انتظاری داشت.»
سیدی شعر را پناهگاه بشر امروز میداند و میگوید: «تکنولوژی دارد از آدمهای امروز ربات میسازد. شعر میتواند آدم را به خلوت خودش بازگرداند و او را با خودش روبرو کند و در دنیای سریع امروز باعث شود آدم کمی مکث کند و از نعمت حیات لذت ببرد.»
سیدی در جشنوارههای شعر شرکت میکند و خود از فعالان برگزاری جشنوارههای آیینی در خراسان است. میگویم: «شما در این زمینه بین کسانی که با آنها گفتگو کردهام نادر هستید و دوست دارم دلیل حمایت از جشنوارههای شعر را هم توضیح بدهید.» میگوید: «در ابتدای کار که جشنوارهها شرکت میکردم بیشتر ذوق و شوق بود و میخواستم بدانم کجای کارم. بعدهای تفاوت دیدگاه بین شاعران مرا بیشتر به جشنوارهها سوق داد. وقتی در فضای جشنواره شعری را میخواندم بازخوردهای مختلفی میگرفتم که در ادامهی مسیر کمکم میکرد. از اینها گذشته جشنوارهها میتواند موتور محرکهای برای خلق اثر باشد.» سید حسین سیدی در جشنوارههایی که شرکت کرده است از جمله شعر رضوی، شعر عاشورایی و دیگر جشنوارههای شعر آیینی جزو برگزیدگان و تقدیرشدگان بوده است.
شاعر اهل بیت؛ نگاهی به زندگی و شعر سید حسین سیدی به قلم بهمن صباغ زاده (بخش چهارم)
سید حسین سیدی اولین مجموعهی غزلش را با عنوان «ای کاش غزلهای دلم چاپ نمیشد» در سال ۱۳۸۲ در انتشارات جلیل مشهد چاپ کرد. او میگوید: «بعد از انتشار اولین مجموعهام، مجموعههای دیگری هم آماده کردم و الان شاید به اندازهی سه چهار مجموعه شعر دارم اما برای چاپ آن تصمیمی ندارم.» او مجموعهی شعری با عنوان «آیههای مهربانی» با موضوع قرآن مجید گردآوری کرده است. سیدی به عنوان گردآورنده مجموعهی سه جلدی «حنجرههای جاری» را با همکاری سازمان تبلیغات اسلامی منتشر کرده است. همچنین یادداشتهایی از ایشان به مناسبتهای مختلف در روزنامههایی چاپ شده است.
سید حسین سیدی به عنوان مجری و کارشناس شب شعرهای آیینی «مشکات» را در ابتدای دههی ۹۰ برگزار کرده است. او به عنوان شاعر، مجری و کارشناس در برنامههای تلویزیونی مختلفی حضور داشته است و داور جشنوارههای کنگرههای زیادی در سطح استان و کشور بوده است.
به بخش «هر چه میخواهد دل تنگت بگو» میرسیم و سید حسین سیدی به عنوان سخن پایانی میگوید: «من رک و راست کارهایی را که تاثیرگذار میدانم تشویق میکنم و کارهایی را که مضر میدانم ضررش را میگویم. کارهایی از قبیل انجام مصاحبه با شاعران و دیگر کارهایی که شما در شعر تربت حیدریه انجام میدهی خیلی ارزشمند است و کاش در هر شهرستانی بهمن صباغ زادهای بود که به شعر آن شهر سر و سامان میداد و بدون چشمداشت دنبال مطرح کردن شاعران و شعرشان بود. دیگر این که شعر هنر مظلومی است. روی سخن پایانیام با مسئولین است که شعر را جدیتر بگیرند. بد است که ما برای برگزاری جشنوارهها همیشه مشکل مالی داشته باشیم و خجالت بکشیم جایزهی برگزیدگان را اعلام کنیم و بعد از جشنواره به خاطر کمبود بودجه از شاعران عذرخواهی کنیم. شعر در نظر بزرگان دینی ما جایگاهی عظیم داشته است. نقل است که علامه طباطبایی در مورد بیتی عاشورایی از ایرج میرزا میگوید من حاضرم ثواب المیزان را در مقابل ثواب این بیت بدهم. اما با همهی این بیمهریها به شاعران میگویم شعر گفتن را برای خود یک وظیفه بدانند. خداوند گوهر شعر را در وجود افراد کمی میگذارد و باید قدر این گوهر را دانست و از شعر گفتن غافل نشد.»
شعر سید حسین سیدی شعری روان و دلنشین است. در شعرهای عاشقانهاش زبانی ساده دارد اما در شعرهای آیینیاش بازیهای زبانی و تصویرسازی بیشتر است. زبان شعری سیدی در عین امروزی بودن بیشتر به سبک خراسانی گرایش دارد. او در شعرهای آیینی نگاهی عالمانه به مدح و مرثیه دارد و در سرودن این نوع شعر هدفمند پیش میرود. سیدی سعی میکند با شعرهایش به مقابله با آفتهای شعر آیینی بپردازد و شعرش نمونهای باشد از شعر آیینی که هم از نظر محتوا با تاریخ زندگی اهل بیت ع سازگار است، هم شان شاعر به عنوان مدحکننده اهل بیت ع در آن حفظ شده باشد و هم از نظر بلاغتهای ادبی قدرت لازم را داشته باشد.
در ادامه نمونههایی از شعر آقای سید حسین سیدی را با هم میخوانیم:
...بعدش دمید در گل و تن آفریده شد گل را تراش داد و بدن آفریده شد ذر آمد و سؤال! اَلستُ بِرَبکُم!؟ باید جواب داد، دهن آفریده شد میخواست شعر عشق بخواند کسی نبود آدم دلش شکست و زن آفریده شد رخ داد تلخ وسوسه بود و سقوط سیب یک اشتباه کرد و وطن آفریده شد یکباره کینهی دو برادر شروع شد تابوت و مرگ و قبر و کفن آفریده شد چندی گذشت شاعری آمد شبیه من شاید برای نیست شدن آفریده شد شادی به خاطر گل روی کسی نبود میگفت غم به خاطر من آفریده شد
ما کویریم و تو باران، مگر این چیز کمیست؟ ما گدائیم و تو سلطان، مگر این چیز کمیست؟ کفشداران تو شاهانِ نظریافتهاند خادمان تو بزرگان، مگر این چیز کمیست؟ افتخاریست که جبریل نصیبش شد و هست در حریم تو نگهبان، مگر این چیز کمیست؟ ابر و باد و مه و خورشید و فلک عبدِ تواند همگی گوش به فرمان، مگر این چیز کمیست؟ در جوار تو عزیزیم که گویند به ما: «مورِ دربار سلیمان»، مگر این چیز کمیست؟ ای ولی نعمت عالم که سر سفرهی تو عالمی یکسره مهمان، مگر این چیز کمیست؟ تو پناهش دهی آن را که نگاهش نکنند مثل آهوی بیابان، مگر این چیز کمیست؟ باد هوهو کشد از دیدن گلدستهی تو می شود از تو غزلخوان، مگر این چیز کمیست؟ پی جاروکشیِ صحن تو حوران بیتاب همگی دست به دامان، مگر این چیز کمیست؟ در قدمگاه تو انگار زمین از مستی چاک داده است گریبان، مگر این چیز کمیست؟ مطمئنم که به دادِ دل هر زائر خود میرسی لحظهی پایان، مگر این چیز کمیست؟ آی مردم بنویسید به روی کفنم «شاعر شاه خراسان»، مگر این چیز کمیست؟
دلم شوق تو را از باغ رضوان بیشتر دارد بهشت کویت از فردوس خواهان بیشتر دارد هوای روح من ابریست آقاجان بگریانم! هوا وقتی که دلگیر است باران بیشتر دارد اسیر پیلهی دردم پُر از پرواز در صحنت چنین پروانهای شوق گلستان بیشتر دارد تو خورشیدی اگر چه بر تمام خلق میتابی ولی همسایه با همسایه احسان بیشتر دارد بیا دل را به اقیانوس آرام رضا بسپار اگر دلشوره از شبهای طوفان بیشتر دارد همیشه ازدحام دستها بر سفرهات پیداست هر آنکس دستودلباز است مهمان بیشتر دارد بزرگی کن، مرا کوچک حسابم کن که میدانم نظر بر مور امثال سلیمان بیشتر دارد اگر دنیا جوابم کرده، دنیایِ جوابی تو که این دارالشفاء از درد، درمان بیشتر دارد شفاعت کن مرا پیش خدا با آبروی خود رضای دوست از این راه امکان بیشتر دارد غلامی تو را از مادرت زهرا طلب کردم که مادر نقش در تصمیم سلطان بیشتر دارد اگر چه عطر رضوان در جهان پیچیده با نامت ولی فیض حضورت را خراسان بیشتر دارد
به نام حضرت خالق مسببالاسباب به شعر سرمه کشیدم به مدحت مهتاب نثار حضرت صدیقه صاحبالالقاب «هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب» «هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است» تویی که چادرِ پاکت پناهگاه نبی است ز روح خویش به آب و گِلت دمیده خدا به حسن و خلق تو بیشک نیافریده خدا قلم به دست گرفته تو را کشیده خدا «تو را کشیده و دست از قلم کشیده خدا» تو آمدی و بهشت اعتبار پیدا کرد پس از تو بود که مادر عیار پیدا کرد به هر کجا که تویی آفتاب لازم نیست اگر که عطر تو باشد گلاب لازم نیست زبان مدح تو را پیچ و تاب لازم نیست مخالفان شما را جواب لازم نیست چرا که دوریِ از تو خودش عذاب خداست هر آنچه بی تو رسد بر بشر عِقاب خداست گرفته ماه به خود انعکاس نورت را سرودهایم دلِ ساده و صبورت را نداشت گرچه جهان طاقت حضورت را گرفت غصه و غم جادهی عبورت را به این مقام خداداد میکنم تعظیم خدای میکندت مثل مصطفی تکریم تو راز آینهها را به ما بیان کردی دعای خیر به همسایه در نهان کردی مرا تو منتظر صاحبالزمان کردی که اشک شوق مرا در غزل روان کردی رسیده است به تو قوهی خیالی؟ نه! شدهست مثل دلت چشمهی زلالی؟ نه! بهار بی تو چنان لاله ای است سر در خاک هزار غنچه به شوقت کند گریبان چاک خدا به عشق تو آورده صحبت از لولاک ز هرچه غیر تو یک عمر میکنیم امساک چرا که دست تو را بهترین پدر بوسید که پشت بوسه به دستت بهشت را میدید ملک برای حریم تو پاسبان، مادر! نشانهای است که هستی تو بینشان، مادر! تو عطر یاسی و همرنگ ارغوان، مادر! تویی تو سیده و اشرف زنان، مادر! کجا زنی به مقام تو نه فلک دارد تویی که جام دلت هیجده ترک دارد
پی نوشت
برای این دوست عزیز آرزوی موفقیت بیش از پیش دارم و امیدوارم در آینده به عنوان یکی از مروجان اصلی شعر آیینی در خراسان شناخته شود و همانطور که دوست دارد ادامهدهندهی راه آیینیسرایان بزرگ خراسانی باشد. بهمن صباغ زاده جمعه ۲۳ دیماه ۱۴۰۱ تربت حیدریه
#سید_حسین_سیدی #بهمن_صباغ_زاده #شاعران_همشهری
#پیام_ولایت #تربت_حیدریه
کانال تلگرامی انحمن شاعران ستاره قطب یک کلام به صد کلام؛ یادداشتهای استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده...
ما را در سایت یک کلام به صد کلام؛ یادداشتهای استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده دنبال می کنید