نگاهی به زندگینامه و شعر محمدرضا خوشدل به قلم بهمن صباغ زاده

ساخت وبلاگ


در صفحه‌ی فرهنگ و هنر شماره‌ی ۱۷۶ پیام ولایت که در ۹ بهمن‌ماه ۱۴۰۱ منتشر شده،در این شماره ب زندگی و شعر محمدرضا خوشدل شاعر، خوش‌نویس، نقاش، مجسمه‌ساز و طراح تربت حیدریه را خواهید خواند.

محمدرضا خوشدل


بعد از مصاحبه با آقای رضا رستم زاده شاعر همشهری در مشهد، قرار مصاحبه با آقای محمدرضا خوشدل دیگر شاعر همشهری ساکن مشهد را گذاشتم. ایشان با روی باز پذیرفتند و آذرماه ۱۴۰۱ توفیق رفیقم شد و دو شب با این شاعر همشهری به گپ و گفت نشستم. صحبت‌های ما بیشتر حول محور علاقه‌ی مشترک‌مان یعنی شعر گویشی تربت حیدریه دور می‌زد و در بین صحبت‌ها باز به سوالات مصاحبه برمی‌گشتیم. محمدرضا خوشدل مردی باسواد، مهربان، مهمان‌نواز و سرد و گرم چشیده است. آن‌چه در ادامه خواهید خواند حاصل صحبت‌های من با آقای خوشدل در دهم و بیست و چهارم آذرماه ۱۴۰۱ است.

محمدرضا خوشدل در اول آذرماه ۱۳۴۵ در دولت‌آباد زاوه به دنیا آمد. پدرش بمانعلی خوشدل به کار ساختمانی مشغول بود، البته کار بنایی در محیطی کوچک مثل دولت‌آباد کاری دائمی محسوب نمی‌شد و او به عنوان استاد بنا اغلب در شهرستان‌های همجوار کار می‌کرد. مادرش خانم فاطمه صاحبکار خواهر شاعر نام‌آشنای خراسان آقای ذبیح‌الله صاحبکار بود. او زنی خوش‌سخن و ادب‌دوست بود که از کودکی در خانواده‌ای اهل ادب رشد کرده بود. پدربزرگ محمدرضا، کربلایی ابراهیم صاحبکار در روستا مجلس شاهنامه‌خوانی برگزار می‌کرد و فرزندانش با فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ بزرگ شده بودند. آقای خوشدل در مورد مادرش می‌گوید: «او زنی روستایی بود که کودکی‌اش را پای مجلس شاهنامه‌خوانی گذرانده بود. در سال‌هایی که دبیرستانی یا دانشجو بودم گاهی سوالات درسی ادبیات را از مادرم می‌پرسیدم و او به راحتی جواب سوال‌هایم را می‌داد.»

دولت‌آباد در زمان کودکیِ محمدرضا روستا محسوب می‌شد و امکانات چندانی نداشت اما در عوض صفا و حالی دیگر داشت. بچه‌های روستا کودکی‌ای را تجربه می‌کنند که بچه‌های شهر به خواب شب‌شان هم نمی‌بینند. باری، محمدرضا هفت ساله که شد به تنها دبستان روستا یعنی دبستان «آذر» رفت.

پنج سال دبستان را که تمام کرد، روستای دولت‌آباد دارای شهرک شده بود و ساختمان‌های عام‌المنفعه مثل مدرسه‌ی راهنمایی، دبیرستان، بخشداری، غسالخانه و ... در آن بنا گردیده بود. خوشدل تحصیلات راهنمایی را هم در مدرسه‌ی راهنمایی «دهخدا» در شهرک تازه‌تاسیس دولت‌آباد گذراند و راهی دبیرستان شد. سال‌های تحصیل محمدرضا خوشدل با بزرگ شدن و گسترش دولت‌آباد همراه بود و یکی دو سال قبل از اتمام سوم راهنمایی محمدرضا، ساختمان دبیرستان تکمیل شد و دبیرستان در دولت‌آباد آغاز به کار کرد.

در آن دوران دانش‌آموزان فارغ‌التحصیل راهنمایی در دولت‌آباد در انتخاب رشته یک گزینه بیشتر نداشتند و آن هم رشته‌ی علوم انسانی بود. دبیرستان شهید مطهری با یک کلاس انسانی چند سالی بیشتر دوام نداشت و بعد به دلیل تعداد کم دانش‌آموزان تعطیل شد. دوره‌ی دبیرستان محمدرضا همزمان شده بود با جنگ ایران و عراق و او هم مثل خیلی از هم‌سن و سال‌هایش داوطلبانه اعزام به جبهه شد.

محمدرضا در درس جزو دانش‌آموزان مستعد به شمار می‌رفت اما وقتی دبیرستان تعطیل شد از تحصیل باز ماند. مرکز شهرستان یعنی تربت حیدریه، با دولت‌آباد بیش ۳۰ کیلومتر فاصله نداشت اما با امکانات حمل و نقل آن روزها، رفت و آمدِ هر روزه بین دولت‌آباد و تربت حیدریه سخت بود. محمدرضا که تحصیل را به اجبار رها کرده بود منتظر رسیدن زمان سربازی بود و اوقاتش بیشتر به کارهای روستا می‌گذشت. او خود درباره‌ی ادامه‌ی تحصیلش می‌گوید: «بعد از تعطیل شدن دبیرستان به علت کم بودن تعداد دانش‌آموزان، عصری بهاری در خانه بعد از نهار خوابیده بودم. البته خواب که نبودم ملحفه‌ای را رویم انداخته بودم و غرق در بحر فکر بودم. برادرم که از من بزرگ‌تر بود و در تربت حیدریه در رشته‌ای فنی و مهارتی درس می‌خواند به دولت‌آباد آمده بود و با مادرم به گپ و گفت مشغول بود. صحبت‌شان به من و آینده‌ام کشیده شد. از صحبت‌هایشان می‌شد فهمید که مادرم نگران آینده‌ی من بود و برادرم هم امیدی به من نداشت. همان‌موقع تصمیم گرفتم تحصیل را ادامه بدهم. خوب یادم است بیست و دو روز مانده بود به اول خرداد. فردای آن روز رفتم اداره‌ی آموزش و پروش تربت حیدریه و کتاب‌های سال چهارم انسانی را خریدم، برای امتحانات متفرقه‌ی سال چهارم ثبت نام کردم و به دولت‌آباد برگشتم. به مادرم گفتم من صحبت‌های آن‌روز شما را شنیدم و تصمیم گرفتم لااقل دیپلمم را بگیرم و بعد به سربازی بروم. فرصتم برای رساندن خودم به دیگر دانش‌آموزان کم است و مجبورم فاصله‌ی کوتاه بیست و دو روزه‌ را تا موقع امتحانات به قول معروف بکوب بخوانم. یادم است که آن بیست و دو روز در یکی از اتاق‌های خانه خودم را حبس کردم و خواندم و خواندم تا بالاخره موفق شدم تمام درس‌ها را دوره کنم.»

در آن سال بین هفتصد دانش‌آموزی که برای امتحانات متفرقه ثبت نام کرده بودند تنها دو نفر موفق می‌شوند یک‌ضرب تمام امتحانات را با نتیجه‌ی خوب پشت سر بگذرانند که یکی از آن‌ها محمدرضا خوشدل بود. محمدرضا به سن سربازی رسیده بود و به ناچار دفترچه‌ی اعزام به خدمت گرفت اما از طرفی حالا که دیپلم گرفته بود در تربیت معلم هم ثبت نام کرد، و دفترچه‌ی کنکور را گرفت و برای دانشگاه ثبت نام کرد. مشغول به خدمت سربازی بود که کنکور و آزمون تربیت معلم را شرکت کرد.

محمدرضا دانش‌آموز بااستعدادی بود و بیشتر در طول دوران تحصیل سعی کرده بود درس‌ها را بفهمد نه این که حفظ کند و همین کمکش می‌کرد که تغییر فضا و سربازی و دیگر تغییرها باعث نشود مطالبی که فراگرفته را فراموش کند. هفت ماه از خدمت سربازی‌اش بیشتر نگذشته بود که نتیجه‌ی آزمون تربیت معلم آمد و او در تربیت معلم مشهد پذیرفته شده بود. همین شد که مهرماه ۱۳۶۵ پادگان 04 بیرجند را به قصد تربیت معلم شهید خورشیدی مشهد ترک کرد و به مشهد آمد.

آقای خوشدل دو سال تربت معلم را بین سال‌های ۶۵ تا ۶۷ سپری کرد. در سال ۱۳۶۶ که دانشجوی تربیت معلم بود ازدواج کرد. همسر ایشان هم معلم هستند و نسبت خویشاوندی با هم دارند. آقای خوشدل و همسرشان دو فرزند به نام‌های سحر و ابوالفضل دارند.

محمدرضا خوشدل در مهرماه سال ۱۳۶۶ با ابلاغ آموزگاری خدمت معلمی خود را روستای چاووک در سی کیلومتری دولت‌آباد شروع کرد. مشغول تدریس که شد به دلیل علاقه‌ای که به طراحی و نقاشی داشت در کنکور هنر هم شرکت کرد. نتایج دانشگاه که آمد با ناباوری دید به عنوان نفر هفدهم کشوری در کنکور هنر گرایش سینما در دانشگاه تهران قبول شده است. ادامه‌ی تحصیل آقای خوشدل در رشته‌ی سینما از طرف مسئولین وقت آموزش و پروش در آن دوران پذیرفته نشد و به راهنمایی شادروان فریدون دلداری که از مردان خوشنام اداره‌ی فرهنگ در تربت حیدریه است در دانشگاه در رشته‌ی کتابداری شرکت کرد.

محمدرضا خوشدل از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۷۲ دوره‌ی کارشناسی کتابداری را در مشهد گذراند و بعد با لیسانس کتابداری به دولت‌آباد برگشت. اولین مدرسه‌ی خدمت او در دولت‌آباد مدرسه‌ی شهید صباغ بود. مدرسه‌ی شهید صباغ همان مدرسه‌ی دهخدا بود که محمدرضا در زمان دانش‌آموزی در آن تحصیل کرده بود و در سال ۱۳۷۲ به عنوان معاون مدرسه در آن‌جا مشغول به کار شد. سال بعد به خاطر علاقه‌ای که به تدریس داشت درس دادن را شروع کرد و تا سال ۱۳۷۶ در دولت‌آباد ادبیات و هنر تدریس می‌کرد. سال ۱۳۷۶ به اصرار دایی‌اش مرحوم ذبیح‌الله صاحبکار که در مشهد زندگی می‌کرد و مسئولیتی هم در شورای شعر استان داشت ساکن مشهد شد. در ابتدا برای تدریس به دبیرستان نمونه دولتی ابرار مشهد منتقل شد و از آن سال به بعد تا زمان بازنشستگی در دبیرستان‌ها و هنرستان‌های مختلف مشهد ادبیات و طراحی درس می‌داد.

آقای خوشدل ادامه‌ی تحصیل را هم رها نکرد. سال ۱۳۸۲ به علت علاقه‌ای که به ادبیات داشت برای کارشناسی ارشد ادبیات کنکور داد و پذیرفته شد. تحصیلات تکمیلی هم دو سال طول کشید سال ۱۳۸۴ با درجه‌ی کارشناسی ادبیات از دانشگاه آزاد واحد مشهد فارغ‌التحصل شد و تدریس در دبیرستان‌های شهر مشهد را از سر گرفت. محمدرضا خوشدل پس از نزدیک سی سال تدریس در دبیرستان‌های مشهد در سال ۱۳۹۵ از آموزش و پرورش بازنشسته شد اما بعد هم چند سالی به تدریس ادامه داد. این روزها وقت استاد خوشدل بیشتر به پژوهش‌های ادبی و نوشتن می‌گذرد و سعی می‌کند به تحقیق‌هایی که در سال‌های معلمی زمان کافی برای انجام آن نداشت، بپردازد.

به بخش دوم مصاحبه و سوالاتم در مورد شعر می‌رسم. به عنوان اولین سوال در این بخش می‌پرسم: «چه شد که به شعر گرایش پیدا کردید؟» آقای خوشدل می‌گوید: «من قبول ندارم که کسی به سمت شعر برود بلکه شعر است که به سراغ افراد می‌رود یعنی نمی‌شود تنها با تمرین و تکرار و آموزش شاعر خلق کرد. یک استعداد نهفته باید وجود داشته باشد. حالا ما می‌توانیم آن‌را بیدار کنیم و اسباب رشدش را فراهم کنیم. در مورد خودم می‌توانم بگویم شعر در خانواده‌ی ما موروثی بود. پدربزرگم، دایی‌هایم، مادرم و افراد دیگری از خانواده‌ی مادرم شعر می‌گفتند. همچنین همه‌ی برادران و خواهرانم طبع شعر دارند، حالا بعضی بیشتر و بعضی کمتر، در موضوعات مختلف و با شدت و ضعف متفاوت. از وقتی کودک بودم گرایش به شعر را در خودم حس می‌کردم. در دوران دبیرستان به مناسبت‌هایی که پیش می‌آمد می‌توانستم چند کلامی موزون سر هم کنم مثلا در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی، ابیاتی عاشقانه می‌گفتم یا در سال‌های جبهه شعرهایی با موضوع رشادت و جنگ روی کاغذ می‌آوردم.»

از آقای خوشدل راجع به مشوقانش در زمینه‌ی شاعری می‌پرسم. می‌گوید: «اگر آثارم را به دو دسته‌ی شعر و نثر تقسیم کنم. هشتاد-نود درصد آثارِ من نثرهای من هستند. در نویسندگی به دنبال موضوعات مورد علاقه‌ام رفتم. از همان سال‌های جوانی دنبال جواب سوال‌هایم بودم و سعی کردم جواب‌هایی را که با تحقیق درمی‌یافتم در کتاب‌هایم شرح و بسط بدهم. مشوق من در زمینه‌ی شعر بیشتر خانواده‌ام بودند. مادرم و‌ دایی‌هایم مهم‌ترین مشوقان من بودند، هرچند وجود شاعری مثل ذبیح‌الله صاحبکار در خانواده کار را برای من سخت کرده بود. مرحوم صاحبکار در شعر بسیار بلندنظر بود و هر شعری را قبول نداشت، یعنی نمی‌شد انتظار داشت هر شعری را پیش مرحوم صاحبکار برد و تشویق شنید.»

خوشدل از شاعران پیش از خود شعر مهدی اخوان ثالث را بسیار می‌پسندند و می‌خواند. او می‌گوید: «اخوان خودش شعر بود، شعر ناب بود. وقتی شعرهایش را می‌خوانی، می‌بینی اخوان بی‌ریا و صادقانه در شعرش حضور دارد. شعر ذبیح‌الله صاحبکار را هم فارغ از نسبت خویشاوندی که با هم داریم بسیار دوست دارم. غمی بزرگ در شعرهای صاحبکار است که برای من خیلی ارزشمند است. همچنین شعر و زندگی فرخی یزدی را خیلی دوست دارم. فرخی هم از کسانی بودند که در شعر از جانش مایه گذاشت. محمد قهرمان هم در شعرهای گویشی‌اش بی‌نظیر است و خیلی شعرهایش را می‌خوانم.»

محمدرضا خوشدل معتقد است شعر ساحت‌های مختلفی دارد و آن را می‌شود از منظر صورت‌های خیال، موسیقی و عاطفه بررسی کرد. شعر خوب باید وجوه تعریف شعر را در کنار هم داشته باشد. شعرِ بعد از نیما با این‌که در وزن، قافیه و تساوی ارکان، دخل و تصرف‌هایی کرده است اما هنوز خیال و موسیقی و عاطفه در آن به تناسب حضور دارند. به رغم همه‌ی این تعاریف که درست هم هست شعریتِ شعر را در جایی دیگر باید جُست؛ یعنی نمی‌شود چک‌لیست درست کنیم و این عناصر را به شعر بیاوریم و گمان کنیم شاعر شده‌ایم. خوشدل شعر را کلام متصل به وحی می‌داند و می‌گوید: «من در تشخیص شعر یک معیار دارم. شاید خنده‌دار باشد اما معیار من تجربی و بیولوژیک است. گاهی وقتی شعرخوانی کسی را می‌شنوم یا شعری را می‌خوانم انقلابی در خودم حس می‌کنم، ناخودآگاه موهای تنم سیخ می‌شود و تحت تاثیر قرار می‌گیرم. شعر حاصل لحظات پیامبری شاعران راستین است و از این روست که می‌تواند بر خواننده و مخاطب خود تاثیری این‌چنین شگرف داشته باشد.»

بیشترین اشعار آقای خوشدل را باید در میان مثنوی‌ها و شعرهای نوِ نیمایی‌اش جستجو کرد. غزل و رباعی در رتبه‌های بعدی شعر او قرار دارند. در سال‌های اخیر آقای خوشدل مثنوی «منداسین نامراد» را منظوم کرده است که در مرحله‌ی ویرایش است. محمدحسین که در گویش تربت حیدریه منداسین گفته می‌شود، یکی از دلاوران منطقه‌ی تربت حیدریه است که سرگذشتی شبیه گل‌محمد رمان کلیدر دولت‌آبادی داشته است و در منطقه‌ی تربت حیدریه مرثیه‌ای از قول مادر منداسین در بین عوام رایج است که نوای این مرثیه را بزرگان موسیقی مقامی خراسان با دوتار اجرا کرده‌اند.

خوشدل در مورد شعر امروز می‌گوید: «با فراگیر شدن رسانه‌های جمعی مانند رادیو، تلویزیون و بعد از آن فضای مجازی، شعر از نظر کمّی بسیار رشد کرد اما از نظر کیفی نه. امروزه باید چراغ برداشت و در ظلمات شعر امروز دنبال شاعری گشت که شعرش به دل بنشیند. نه این که بگویم نیست. شاعر متوسط بسیار داریم اما شاعر عالی و صاحب‌سبک با شعر تاثیرگذار در بین مردم، خیلی کم است.»

از آقای خوشدل راجع به جایگاه شعر در زندگی بشر امروز می‌پرسم. آقای خوشدل که نایب رئیس انجمن علمی معلمان ادبیات استان خراسان رضوی است، می‌گوید: «این سوالی است که من همیشه از دبیران ادبیات پرسیده‌ام. روزگار ما روزگار تنگ‌حوصلگی است. از یک طرف ما اتفاق‌های تمام کره‌ی زمین را دنبال می‌کنیم. این اتفاق‌های پی‌درپی نمی‌گذارد بشرِ امروز به مسائل عمیق نگاه کند. انسان امروز بیش از هر زمان به شعر نیاز دارد. درد بشرِ امروز تنهایی است، فقط شاعران خلوت ندارند و سیل اتفاقات نمی‌گذارد شاعری در احساساتش یا در مسائل پیش‌آمده‌ی روز عمیق شود و به خلق شعر تاثیرگذار برسد.»

محمدرضا خوشدل در جشنواره‌های شعر شرکت نمی‌کند. او در این خصوص می‌گوید: «از وقتی جشنواره‌های سکّه‌ای باب شد و شاعران به سمت سرودن شعر بخشنامه‌ای متمایل شدند فردیتِ شاعر از بین رفت. انگیزه‌های مادی دونِ شانِ شاعر است. کسر شان شاعر است که بخواهیم او در فلان موضوع و تا فلان تاریخ شعر بگوید و برای فلان جشنواره بفرستد و بعد داوری کنیم و جایزه بدهیم. از طرفی شاعر بلندمرتبه‌تر از است که سیاست حاکم بر شعر بخواهد به شاعران خط بدهد. من که می‌گویم شعر حاصل لحظات پیامبری شاعران راستین است نمی‌توانم انتظار داشته باشم که چنین شاعری قلم به دست بگیرد و سعی کند در فلان موضوع شعر بگوید.»

آثار چاپ شده‌ی استاد محمدرضا خوشدل بسیار پرتعداد است. از مهم‌ترین آثار ایشان که در سال‌های جوانی شاعر منتشر شد می‌شود به «ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه» اشاره کرد که در سال ۱۳۷۵ توسط انتشارات خاتم در مشهد اشاره کرد. این کتاب در زمانی که هنوز شعر محلی از قهرمان، صاحبکار و دیگران چاپ نشده بود اتفاقی بسیار مبارک بود. «افسانه‌ی ناتمام» که مجموعه‌ی اشعار استاد ذبیح‌الله صاحبکار است هم به همت آقای خوشدل منتشر شد. اشعار این مجموعه در زمان حیات استاد صاحبکار گردآوری شد و این کتاب نقشی اساسی را در معرفی یکی از بهترین شاعران خراسان در سده‌ی اخیر داشت که از این بابت آقای خوشدل حقی عظیم به گردن شاعران خراسان دارد.»

آقای خوشدل به درخواست مدیر انتشارات «به‌نشر» سرگذشت ۱۲ تن از شاعران شیعی فارسی‌زبان و عرب‌زبان را جمع‌آوری کرده است که از جمله‌ی آن‌ها می‌شود به هلالی جغتایی، ناصر خسرو قبادیانی، سنایی غزنوی، فردوسی، ابن یمین، فرزدق، حسّان ابن ثابت، ابن همدانی، دعبل، کمیت و سید حمیَری اشاره کرد. همچنین رمان سرگذشت حسنک وزیر و مجموعه‌ی آموزشی «چگونه شعر بگوییم؟» از تازه‌ترین آثار ایشان است که در مرحله‌ی ویرایش است و به زودی روانه‌ی بازار نشر خواهد شد.

محمدرضا خوشدل که مدرک دوره‌ی ممتاز خطاطی و طراحی را از دانشگاه تهران گرفته است آثاری هم در زمینه آموزش خط، طراحی و نقاشی دارد. وی همچنین مقالاتی در زمینه‌ی ادبیات و دیگر زمینه‌های علوم انسانی دارد که در نشریات مختلف کشور چاپ شده است و از جمله‌ی مهم‌ترین آن‌ها می‌شود به «تاثیر شمس بر مولانا، یا مولانا بر شمس؟» و «خیام، پرآوازه اما غریب» اشاره کرد.

«در کربلا چه گذشت؟»، «موجودات ماورایی»، «آن سوی ماورا»، «آسان بنویسیم»، «نامه‌ی باران (تذکره‌ی شاعران گیلان)»، «مشق عشق»، «مرگ ترنج»، «کوچه‌های پشت سر»، «عالم پر رمز و راز ارواح»، «خواب غفلت»، دوره‌ی مقدماتی، تکمیلی و عالی خط تحریری (سه جلد)، «بازگشت از گمراهی»، «الفبای پژوهش»، «آموزگاران روزگار»، «نوشدارو پس از مرگ سهراب»، «مرگ ترنج»، «مشق عشق»، «آدم از بهشت تا بهشت» تعدادی از دیگر آثار آقای محمدرضا خوشدل است.

در پایان مصاحبه از آقای خوشدل خواهش می‌کنم اگر ناگفته‌ای دارد بیان کند. او می‌گوید: «من این افتخار را داشته‌ام که نسل شاعران و ادیبان بزرگ خراسان در قرن گذشته را ببینم که بعضی مانند اخوان، قهرمان و صاحبکار نام‌آشناتر هستند و بقیه مهجورترند و همین باعث شده است در شعر بسیار مشکل‌پسند شوم. شاید به همین دلیل هنوز نتوانسته‌ام خودم را راضی کنم که شعرهایم را چاپ کنم. وقتی به شعر امروز خراسان نگاه می‌کنم دلم می‌گیرد از این بابت که جای بزرگان شعر خراسان را خالی می‌بینم و دوست دارم باز خراسان نام‌های بزرگ و شاعران و ادبیان صاحب‌سبک به خود ببیند»»

تنوع شعری محمدرضا خوشدل بسیار است. او در هر قالب، جهان تازه‌ای از کلمات را به خواننده ارائه می‌دهد که متفاوت با دیگری است. مثلا در شعر نیمایی کلمات او از جنسی دیگرند و در مثنوی‌ها از جنسی دیگر. شعر محلی و معیار او هم از نظر زبان تفاوت بسیار دارند. شعر خوشدل لبریز از صورت‌های خیال است و از نظر محتوا چیزی کم ندارد، البته انصاف این است که بگوییم کاستی‌هایی در زبان دارد. شعر محلی‌اش روان و دلنشین است که اگر توجه بیشتری به این نوع شعر داشته باشد یکی از محلی‌سراهای برجسته خراسان خواهد بود.

در زیر نمونه‌هایی از شعر محمدرضا خوشدل را با هم می‌خوانیم:

پلکی بزن! یک روز دیگر مانده تا پاییز
این کهکشان جا مانده در این برگ‌ها پاییز!
رویای تودرتو، معمایی توهّم‌زاست
در پیچ پیچِ پیچک بی‌انتها پاییز
یک بانوی مو فرفری با دامنی رنگین
زیباترین نارنجیِ این رنگ‌ها پاییز
می‌رقصد و می‌پیچد او بر بازوان باد
شب تا سحر مشغول رقاصی‌ست با پاییز
برگ و نسیم و رنگ و عریانی جنگل‌ها
زیباترین نقش‌آفرین ماجرا پاییز
می‌رقصد او با شاهزاده‌های رویایی
ماه و شب و رنگین‌کمان دلربا پاییز
ای بانوی نارنجی و زیبای پاییزی
آهسته‌تر! قلب جهان کوک است با پاییز

عریانی‌ات را رو نکن هر بار می‌میرم
از غمزه‌های گل کنار خار می‌میرم
پیراهنِ بارانی‌ات را که می آویزی
از بوی گِل بر سینه‌ی دیوار می‌میرم

سرتاسرِ من شده همه سوز
دارم هوس پریدن امروز
افسوس که بال و پر ندارم
در سر رمق سفر ندارم
له گشته به زیر پای وسواس
ته‌مانده‌ای از وجود احساس
گیلاس لبت به لب بچسبان
تا مست کند منِ پریشان
من کز لب تو شراب خوردم
از روی گلت گلاب خوردم
از باغ تنت انار خواهم
وز زلفِ تو گُل هزار خواهم

از کوچه‌باغ خاطره رد شد خیال من
در بین پیچکی شده هر تاک غرق نور
با صد شکوفه‌ی تر و سرخ و سفید و زرد
با آن نگاه گرم و تمنای آرزو
لبریز از شعور
همراه و غرق شور
یک کودک جسور
آنجا نشسته بود
زانوش در بغل
چشمان او ولی
انگار خسته بود
پهلوی او نشستم و گفتم: عزیز جان!
دانی تو از درون کدامین زن غریب
افتاده‌ای چنین به تهِ کوچه‌ی فریب
دانی تو کودکِ که‌ای؟
کاین‌گونه زرد و زار رهایت نموده‌اند
آهی کشید و گفت:
من پر ز شور و تمنا و قصه‌ام
اما زمان چنان فسرده‌دلم کرده است که
از گفتن دوباره‌ی هر چیز خسته‌ام
حتی اگر که شور و تمنا وعاشقی‌ست
تو با خودت بگو:
این کودک فتاده و تنها از آنِ کیست؟

دولت‌آباد ای دِ چَشم مُو کُلو
پادشاه و پایتخت زعفِرو
دولت‌آباد اِی قِلِه‌یْ اجدادِ مُو
تا قیامت کِی مِری از یادِ مُو؟
مرده‌هام دَم خاکِ تو، دَم زِْرِ خاک
اَخِرِش از دوریِت رَفتُم هلاک
پِش ازی بویی قِلِه‌یْ خوش اُو۪ و رنگ
مونِ باغات ما مِدایِم هِی شِلنگ
هر قِناتِت مردِر از جایِش مِکِند
پوردرخت و سُو۪زِنَه‌ش غرقِ چِمَند
هر بَرِ تو چشمه‌سارِ اُوِ۪ بو
پوشتِ هر چِشمَه دو تا کوهِ کُلو
وامِرف دل از نِسیمِ کوچه‌هات
توتِ نُقلی‌ت بو به حُکم اُو۪نِبات
از دَمِ خِطَّه دِرِختا وِرقِرار
مُردُم از بالا مِدایَن هِی شِلار
یَگ نِفَر معتاد اَگِر بو پیر بو
پایِ او دَم کُندَه و زِنجیر بو
کِم‌فروشی و گِرَْنی خِندِه‌دار
بو فِراوو هر چه که داشتِم بِکار
چار دیکویْ خِنزِری ما دیشتِم
دَم عوض اِنصاف بالا دیشتِم
جَـْده‌ها خَـْکی و پور دُلَّخت و خاک
دَم زِوَرسَرِ قِلَه بو چشمِه‌پاک
چِشمِه‌جو دَم پینِه‌پای قِلعَه بو
بندِ بیشَه او طِرَف دَم روبه‌رو
سِزدَهِ عِید دَم مِزارِ پِش‌حسن
مُردُما حُگمِ قیامت جَم مِرَن
وِرمِجَستَن مُردُما از خِرپِلَک
هیشکِه او روزا نِبو اهل کِلَک
رفت از دست ای قِلَه و شَهر رفت
دُورِ ماشین رفت و خر دِ قهر رفت
نِه دِگَه اسب و خرِ وُ قاطِرِ
نِه دِگَه اَسُب‌سِوارِ ماهِر
کِم‌کِمَک چَـْچول‌بَـْزی از را رِسی
ما نِفَهمیدِم که کِی رف کی به کی
اَمَیُم مُو بعدِ چَن سال از مِشَد
دیُم اِنگار پُمبَه رِفتَه ای نِمَد
از دَم خِطَّه موتور مور و مِلَخ
ماشیناشُم بیشتر از کُخ کِلَخ
گُر و گِر ماشینَه که هِی رَد مِرَن
بَم چِشُم وِر هَم زیَن بی‌رَد مِرَن
تُر نمَـْیَه یَگ‌نِفَر از تَهْ دلِش
تا که تِگلیفِت کِنَه بَم مِنزِلِش

پی نوشت:

برای آقای خوشدل آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم در کار و زندگی و پژوهش‌های ادبی‌اش موفق‌تر از پیش باشد و آثار پژوهشی و رمان‌های چاپ نشده‌ی ایشان یکی بعد از دیگری منتشر شود. مخصوصا بی‌صبرانه منتظرم تا ویرایش کتاب «چگونه شعر بگوییم؟» آقای خوشدل که جزوه‌ای آموزشی در فنون شاعری است نهایی شود و این کتاب انتشار یابد تا با افتخار آن را به شاعران جوان همشهری معرفی کنم.

محمدرضا خوشدل
محمدرضا خوشدل

بهمن صباغ زاده
۱۴ دی‌ماه ۱۴۰۱ تربت حیدریه

#محمدرضا_خوشدل
#بهمن_صباغ_زاده
#شاعران_همشهری
#تربت_حیدریه

کانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب یک کلام به صد کلام؛ یادداشت‌های استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده...

ما را در سایت یک کلام به صد کلام؛ یادداشت‌های استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmansabaghzade2 بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 15:34