شعر محلی تربت؛ مثنوی؛ جنّت آباد؛ جنت آباد ای بهشت سرکور؛ تیمور قهرمان؛ قسمت دوم
پیش از این در زمستان 1394 که کتاب قول و غزل اثر جناب تیمور قهرمان منتشر شده بود چند شعر تربتی از ایشان در وبلاگ گذاشتم و از جمله همین مثنوی را نیز، اما قصدم این بود که به زودی شرح این مثنوی را هم در وبلاگ قرار دهم که کارهای دیگر پیش آمد و این کار به تعویق افتاد. حالا دوستی محقّق در جنوب کشور قصد دارد در مقالهای این مثنوی را شعری نظیر آن که به گویش بندرعباس سروده شده مقایسه کند و از اینرو انگیزهی پرداختن به این مثنوی تازه شد. چون مثنوی طولانی است به تفاریق شرح ابیات آن را منتشر میکنم که در مجموع با برچسب «شعر محلی تیمور قهرمان» و «مثنوی جنتآباد» قابل دسترسی خواهد بود.
شاعر در مقدمهی این مثنوی در کتاب «قول و غزل» نوشته است: «پیشکش به سنگ صبور، یار و همراه زندگیام (گلشن وجودم) همسرم که فداکارانه و پیوسته چراغ راهم بود». این مثنوی 118 بیت دارد و یکی از طولانیترین مثنویهای تربتی است. استاد قهرمان و استاد صاحبکار نیز شعرهایی گویشی با همین حدود ابیات سرودهاند. این شعر را شاعر در وصف زادگاه خود سروده است و لابد خواسته است که با سرودن این شعر به زادگاه خود ادای دین کرده باشد. این مثنوی یکی از مثنویهای معروف در منطقهی تربت است و مانند شعر «بوریاباد» مرحوم تهرانچی یا «زمستان» مرحوم صاحبکار و یا «سمندرخان» علی اکبر عباسی از شهرتی برخوردار است و بر زبانها جاری است. جنّتآباد یکی از آبادیهای پُررونق منطقه است که در شهرستان «مهولات» قرار دارد. شاعر در این شعر فضای دههی بیست روستاهای خراسان را تصویر میکند که اکثر مردم به خاطر اثرات جنگ جهانی در فقر به سر میبردند اما با اینحال با قناعت و تکیه به سنّتهای آبا و اجدادی خود سعی میکردند زندگی ساده و بی دردسری را پیش بگیرند و با زحمت فراوان نان خود و خانوادهشان را دربیاورند.
این مثنوی 118 بیت دارد و همراه با شرح آن در دوازده قسمت در وبلاگ خواهد آمد که بعد از کامل شدن میتوانید با برچسبهای «مثنوی جنت آباد» و «شعر محلی تیمور قهرمان» و «شعر محلی تربت» در آرشیو وبلاگ بیابید. سعی میکنیم در توضیحات به جزئیات نکات مردمشناسی و زبانشناسی بپردازم که البته تربتیها غالبا از این توضیحات بینیاز هستند. از دوستان خواننده خواهش میکنم در مواردی که اشکالی در متن یا توضیج وجود دارد تذکر بدهند که پیشاپیش صمیمانه از همهی عزیزان تشکر میکنم. قبلا تمام ابیات مثنوی «جنّتآباد» را در وبلاگ گذاشتهام و در این قسمت تنها شرح ابیات 11 تا 20 این مثنوی را خواهید خواند.
2
شُوْ دِ گوشِ نَجُـْوایْ سُوْزِ کُلُفت
تا سفیدَه، بادْ اُوْسَنَه مُگُفت
11- شب در گوش کاجهای سبزِ ضخیم/ تا سپیده باد قصّه میگفت («ناجو» (nažu) یا «نَـْجو» (nāžu) همان درخت ناژو یا درخت کاج است. سبز در گویش تربتی «سُوْز» (sowz) تلفظ میشود. در خراسان داستانهای عامیانه را به گویش محلی «اُوسِنَه» (owsene) میگویند. این افسانهها ساختهي ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبهي سرگرمی داشته و در شبهای بلند زمستان در «شُوْچِرَ ْغو» یا شبچراغان که نوعی دور هم جمع شدن خودمانی است اهالی روستا گرد هم میآمده، دور کرسی مینشستهاند برای کودکان تعریف میکردهاند. منبع این افسانهها کتابهای امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریغ فراوان با افزایش روزافزون رسانههای ارتباط جمعی این افسانهها رو به فراموشی و خاموشی میروند. چند اوسنهی تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است که اگر عمری باشد اوسنههای دیگری را هم جمعآوری خواهم کرد.)
روزگار هر چی سِتَـْرَه دیشتَه بو
هَمَّهشِر دِ آسِمونِت کیشتَه بو
12- روزگار هی چه ستاره داشته بود (داشت)/ همهاش را در آسمانت کاشته بود.
یادِ شُوْایْ عِید، هَوایْ دیگِ پُلُوْ
نیمتِنِهیْ نیمدار و اُرسینایِ نُوْ
13- یاد شبهای عید، هوای دیگِ پلو/ نیمتنهی نیمدار و اُرسیهای نو (در خراسان برنج جز در منطقهی کلات به عمل نمیآمده و به علت کمیابی برنج غالب مردم پختن برنج را به شب عید و سالی یکبار موکول میکردهاند. «نیمتنه» لباسی است که بالاتنه را میپوشاند. لباسی که نه کهنه باشد و نه نو را «نیمدار» میگویند. کفش چرم را «ارسی» میگفتهاند.)
یادِ دِشتایِ سِبَنج و دُرمِنَه
یادِ اَخکوکدُزدیا از قِلمِنَه
14- یاد دشتهای (مملو از) اسپند و درمنه/ یاد اخکوکدزدیها از (طریقِ) قلمنه («سِبَنج» (sebanj) یا «سِپَنج» گیاهی است که بوتههای آن به وفور در بیابان میروید و اعتقاد دارند بر آتش گذاشتن و دود کردن دانههای سیاهرنگ آن علاج چشمزخم است. «دُرمِنَه» (dormena) گیاهی خودرو بیابانی، پُر شاخ و برگ که بیشتر برای سوخت و پُخت نان به کار میرفت. چغالهی بادام یعنی بادام نارس را «اَخکوک» (axkuk) میگویند که ترد و خوشمزه است. «قِلمِنَه» (qelmena) عبارت است از راهآب باغ یعنی جویی که برای ورود آب در زیر دیوار باغ وجود داشته است. غالبا کودکان که جُثّهی خُردتری دارند از «قِلمِنَه» میتوانستهاند به باغ وارد شوند.)
یادِ هَمشیری، کِنیکایْ جور به جور
قِزغِنایِ شیرِ نِزدیکِ تِنور
15- یاد همشهری کردنهای جور به جور/ قزغنهای شیر نزدیک تنور (همشیری کردن به معنی شراکت در شیر گوسفندان گله است. در فصل شیردوشی افرادی که تعداد گوسفند کمی در گله داشتهاند برایشان صرف نميکرده که هر روز شیر گوسفندشان را بدوشند و به بازار ببرند از این رو با هم به اندازهی گوسفندان خود با هم شراکت میکردهاند. «کِنیک» (kenik) یک تکّه سیخ یا چوب بوده که با آن حجم شیری را که میخواستند به هم قرض بدهند اندازه میگرفتهاند. برای این کار از ظرفی ثابت استفاده میکردهاند و با فرو کردن آن سیخ در شیر متوجه میشدهاند که حجم شیر چقدر است. البته در یادداشتهای مرحوم قهرمان و در کتاب خدی خدای خودم همین واژه به صورت «کُرتوک» (kortuk) ضبط شده است. «قِزغَن» (qezqan) یعنی دیگ بزرگ مسی.)
سال و ماهْ مَس بود و هفتادْ روزْ بِهار
دشت و صحرا سُوْز و بَـْریش وِر قِرار
16- سال و ماه مست بود و هفتاد روز بهار/ دشت و صحرا سبز و باران برقرار.
از سَرِ رِگ تا گِلَه پِیْدا مِرَفت
پوشتِ قِلعَه سَرسَر و پاپا مِرَفت
17- از سر ریگ تا گله پیدا میشد/ پشت روستا شلوغ میشد («رِْگ» (rēg) عبارت است از تپههای ماسهای که در کویر تشکیل میشود. «قِلعَه» (qelaa) یا «قِلَه» (qela) به معنی روستا است به این اعتبار که در گذشته دور تا دور هر روستا دیوار بوده و بُرج و بارو و دروازهای داشته است. سالیان سال ترکمنها دسته دسته به روستاهای خراسان یورش میآوردهاند و حاصل دسترنج مردم را میبُردهاند و آتش میزندهاند. حتی هر بار عدهای از این مردم را اسیر کرده و با خود میبُردهاند. هنوز هم پیرمردان خراسانی داستانهای جنگ با ترکمنها را در شبچراغانیها نقل میکنند. راه حل مقابله با این ترکمنتازیها ساختن قلعه و بُرج و بارو بوده به نحوی که خانههای روستاییان در درون قلعه و زمینهای کشاورزی در بیرون قلعه قرار میگرفته است. شبهنگام یا در مواقع خبر حملهی ترکمنها و احساس خطر مردم به قلعه پناه میبُرده، دروازه یا دروازهها را میبستهاند، در برجها و باروها سنگر میگرفتهاند و از قلعه در مقابل متجاوزین دفاع میکردهاند. در اینجا مراد از «قـلعه»، روسـتای جنّتآباد است. «سَرسَر و پاپا رِفتَن» یعنی شلوغ شدن و ازدحام جمعیت انسانها یا حیوانات)
میشا از دُنبال و بوزا از جِلُوْ
پیشِ پایِ هَمَّه نِربوزِ خِلُوْ
18- میشها از عقب و بزها از جلو/ پیش پای همه (از همه جلوتر) نر بز خلو (گوسفند ماده را در گویش تربتی «مِـْش» (mēš) میگویند که همان میش است اما با کسرهی کشیده (ē) تلفظ میشود یعنی چیزی بین تلفظ «مِش» و «میش». «بوز» (buz) هم تلفظ گویشی بُز است. در تمام گلههای گوسفند یک بز نرِ بزرگ و قوی به عنوان سردسته در جلویِ گلّه حرکت میکند که به آن «خِلُوْ» (xelow) میگویند.)
بُرِّ شیرمَست و کُموری پوشتِ سَر
چِش به راشا زِن مِنا از مونْ تِزَر
19- جمع شیرمست و کموری پشت سر (اشاره به گله)/ چشم به راهشان زنها از میان خانه (به برّهای که از خوردن شیر بسیار سرمست باشد و به بازی مشغول باشد «شیرمَست» (širmast) میگویند. اما در توضیح «کُموری» باید گفت که برّهها از نظر سن به دو دستهی کلی «فِرَش» و «کُمور» تقسیم میشوند. «بِرِّههایِ فِرَش» (feraš) برّههایی هستند که مادرانشان زودتر باردار شدهاند و در اول فصل زایمان گوسفندان که اول بهار است به دنیا آمدهاند و در مقابل «بِرِّههایِ کُمور» (komur) برّههایی هستند که مادرانشان دیرتر بار گرفتهاند و در پایان فصل زایمان گوسفندان به دنیا میآیند و به همین دلیل کوچکتر و ضعیفتر هستند. «تِزَر» (tezar) طبق نظر شاعر عبارت است از ساختمان نگهداری دام.)
سِر صِدایْ پِرَّهتُلُمب و دیگ و تاس
بویِ مِسکَه، بویِ دوغ و لَچّ و ماس
20- سر و صدای پرهی تلم و دیگ و تاس/ بوی مسکه، بوی دوغ و لچ و ماست («پِرِّهتُلُمب» (perre tolomb) چوبی است که سر آن را دو تخته به صورت بهعلاوه (+) وصل کردهاند و با آن شیر را به هم میزنند تا کرهاش را بگیرند. «مَسکِه» یا «مِسکَه» (meska) در گویش تربتی عبارت است از کره و چربیای که از دوغ میگیرند. «تاس» به معنی کاسهی مسی است که هم برای غذا خوردن و هم در حمام برای ریختن آب روی سر از آن استفاده میشده است. در مورد «مَسکِه» در لغتنامهی دهخدا آمده است که نام فارسی آن «زبد» است و عبارت است از چربی که از ماست گیرند یا کره و روغنی باشد که از سردوغی گیرند خواه از گاو و خواه از گوسفند؛ و در تاریخ بلعمی آمده است: «پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم ابوبکر را گفت من دوش به خواب دیدم که کسی قدحی مسکه بیاوردی و پیش من بنهادی و مرغی بیامدی چند خروس و منقار در آن قدح زدی». «لَچ» (lač) یعنی دوغ جوشانده و سفت شده که از آن کشک درست میشود. «ماس» هم تلفظ تربتی ماست است.)
...
ادامه دارد
برچسبها: شعر محلی تربت, شعر محلی تیمور قهرمان, مثنوی جنت آباد یک کلام به صد کلام؛ یادداشتهای استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده...
ما را در سایت یک کلام به صد کلام؛ یادداشتهای استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده دنبال می کنید
برچسب : تربت؛,مثنوی؛,آباد؛,سرکور؛,تیمور,قهرمان؛, نویسنده : bahmansabaghzade2 بازدید : 500 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 6:36