گزارش جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 25/12/95

ساخت وبلاگ

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. چندماهی است که جلسات مثنوی به صورت ماهیانه برگزار می‌شود. جلسه‌ی اسفندماه را به جای این‌که در اولین شنبه‌ی اسفند برگزار کنیم در آخرین شنبه‌ی بهمن‌ماه برگزار کردیم تا بتوانیم در اواخر اسفندماه یک جلسه‌ی نوروزی هم داشته باشیم. قسمت این شد که جلسه‌ی عیدانه‌ی انجمن مثنوی‌خوانی در چهارشنبه‌شب بیست و پنجم اسفندماه هزار سیصد و نود و پنج برگزار شود. از حدود دو هفته قبل شروع کردیم به اطلاع‌رسانی و از دوستان خواستیم در آخرین جلسه‌ی امسال انجمن همه با هم شرکت کنند.

برای این جلسه‌ی انجمن که هم جلسه‌ی نوروزی بود و هم هفتمین سالگشت جلسات انجمن محسوب می‌شد، دوست عزیزم دکتر نجاتیان موضوع «مولانای طناز» را انتخاب کرده بود که اختصاص به گونه‌های مختلف طنز در مثنوی مولوی داشت. من هم برای بخش معرفی کتاب «کلیات عبید زاکانی» تصحیح دکتر محجوب را برگزیده بودم. در بخش اول جلسه در خدمت دکتر نجاتیان عزیز بودیم. ایشان از شش دفتر مثنوی حدود ده داستان که مایه‌های طنز در آن‌ها قوی بود را یک به یک برای دوستان خواند و شرح و بسط داد. از جمله: کبودی زدن قزوینی، مست و محتسب، روستایی و شهری، شغال در خم رنگرزی، چرب کردن سبیل با دنبه، اشتباه گفتن دعای استنشاق و استنجا در هنگام وضو، سگ تشنه و اعرابی، موذن بدآواز در کافرستان، حکایت کر و عیادت از همسایه، و دیگر داستان‌هایی که اغلب‌شان در طول این سال‌ها در جلسه خوانده شده است. چون داستان‌ها متنوع بود و هر کدام از جایی از مثنوی انتخاب شده بود برای بخش اصلی متن یکی از این داستان‌ها را می‌آورم.

بعد از بخش اصلی رسیدیم به بخش معرفی کتاب که در بخش مجزایی به آن خواهم پرداخت.

دوست شاعرم آقای علی اکبر عباسی هم در این جلسه شعری طنز خواندند که بسیار مورد توجه قرار گرفت. ایشان در این شعر یکی از مصرع‌های طنز معروف مولانا را تضمین کرده‌اند. مولانا در داستانی که در ذم تقلید می‌گوید مصرعی دارد که «خر برفت و خر برفت و خر برفت» و آقای عباسی هم همین مصرع را با یک رکن اضافه به زیبایی تضمین کردند و شعری مسمط‌گونه سروده‌اند.

از دیگر قسمت‌های این جلسه تک‌نوازی سنتور دوست هنرمندم آقای احسان انوریان بود که در پایان جلسه اوقات دوستان حاضر در جلسه را بسیار خوش کرد. در پایان جلسه همه‌ی دوستان با سفره‌ی هفت‌سین عکس یادگاری گرفتیم. جای همه‌ی دوستانی که نبودند حسابی خالی بود. امیدوارم سال آینده هم جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تربت پر شکوه و پر حس و حال برگزار شود. از دکتر نجاتیان عزیز تشکر می‌کنم که یک سال دیگر کلام شیرین مولانا را در گوش جان ما زمزمه کرد.

جلسه‌ی آینده انشاالله در پایان فروردین برگزار حواهد شد، به امید دیدار همه‌ی دوستان عزیز در آن جلسه. اطلاع‌رسانی مانند همیشه از طریق کانال و گروه مثنوی خوانی تربت در تلگرام انجام خواهد شد. دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

خلاصه‌ی داستان منتخب (شغال در خم رنگرزی):‌

شغالی در خم رنگرزی افتاد و بدنش رنگارنگ شد. وقتی آفتاب به او می‌تابید رنگ‌ها می‌درخشید و شغال از دیدن خود لذت می‌برد. شغال به میان دیگر شغالان رفت. همه دورش جمع شدند و او را تحسین می‌کردند. شغالان از شغال رنگارنگ پرسیدند که: تو را چه بنامیم؟ گفت: من طاووس هستم. گفتند: آیا صدایت هم مانند طاووس‌ها است؟ گفت: نه. شغالان از دورش پراکنده شدند و گفتند: با این حساب تو طاووس نیستی. طاووس بودن که تنها به رنگ نیست. طاووس را خداوند زیبا می‌آفریند.

 

جلسه در ساعت 8:35 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

مولانای طناز

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاوسی کردن میان شغالان

آن شغالی رفت اندر خُمّ رنگ

اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ

پس بر آمد پوستش رنگین شده

که منم طاووس علیین شده

پشم رنگین رونق خوش یافته

آفتاب آن رنگ‌ها بر تافته

دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد

خویشتن را بر شغالان عرضه کرد

جمله گفتند: ای شغالک حال چیست؟

که تو را در سر نشاطی ملتوی‌ست

از نشاط از ما کرانه کرده‌ای

این تکبر از کجا آورده‌ای؟

یک شغالی پیش او شد کای فلان

شید کردی یا شدی از خوش‌دلان؟

شید کردی تا به منبر بر جهی

تا ز لاف این خلق را حسرت دهی

بس بکوشیدی ندیدی گرمی‌ای

پس ز شید آورده‌ای بی‌شرمی‌ای

گرمی آن اولیا و انبیاست

باز بی‌شرمی پناه هر دغاست

که التفات خلق سوی خود کشند

که خوشیم و از درون بس ناخوشند

 

بخش ۲۰ - چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان که من چنین خورده‌ام و چنان

پوست دنبه یافت شخصی مستهان

هر صباحی چرب کردی سبلتان

در میان منعمان رفتی که من

لوت چربی خورده‌ام در انجمن

دست بر سبلت نهادی در نوید

رمز یعنی سوی سبلت بنگرید

کین گواه صدق گفتار من است

وین نشان چرب و شیرین خوردن است

اشکمش گفتی جواب بی‌طنین

که اباد الله کید الکاذبین

لاف تو ما را بر آتش بر نهاد

کان سبال چرب تو بر کنده باد

گر نبودی لاف زشتت ای گدا

یک کریمی رحم افکندی به ما

ور نمودی عیب و کژ کم باختی

یک طبیبی داروی او ساختی

گفت حق که کژ مجنبان گوش و دم

ینفعن الصادقین صدقهم

گفت اندر کژ مخسپ ای محتلم

آنچه داری وا نما و فاستقم

ور نگویی عیب خود باری خمش

از نمایش وز دغل خود را مکش

گر تو نقدی یافتی مگشا دهان

هست در ره سنگ‌های امتحان

سنگ‌های امتحان را نیز پیش

امتحان‌ها هست در احوال خویش

گفت یزدان از ولادت تا بحین

یفتنون کل عام مرتین

امتحان در امتحان است ای پدر

هین به کمتر امتحان خود را مخر

 

بخش ۲۱ - آمن بودن بلعم باعور که امتحان‌ها کرد حضرت او را و از آنها روی سپید آمده بود

بلعم باعور و ابلیس لعین

ز امتحان آخرین گشته مهین

او به دعوی میل دولت می‌کند

معده‌اش نفرین سبلت می‌کند

کان‌چه پنهان می‌کند پیدایش کن

سوخت ما را ای خدا رسواش کن

جمله اجزای تنش خصم ویند

کز بهاری لافد ایشان در دیند

لاف وا داد کرم‌ها می‌کند

شاخ رحمت را ز بُن بر می‌کند

راستی پیش آر یا خاموش کن

وانگهان رحمت ببین و نوش کن

آن شکم خصم سبال او شده

دست پنهان در دعا اندر زده

کای خدا رسوا کن این لاف لئام

تا بجنبد سوی ما رحم کرام

مستجاب آمد دعای آن شکم

شورش حاجت بزد بیرون علم

گفت حق گر فاسقی و اهل صنم

چون مرا خوانی اجابت‌ها کنم

تو دعا را سخت گیر و می‌شخول

عاقبت برهاندت از دست غول

چون شکم خود را به حضرت در سپرد

گربه آمد پوست آن دنبه ببرد

از پس گربه دویدند او گریخت

کودک از ترس عتابش رنگ ریخت

آمد اندر انجمن آن طفل خرد

آب روی مرد لافی را ببرد

گفت آن دنبه که هر صبحی بدان

چرب می‌کردی لبان و سبلتان

گربه آمد ناگهانش در ربود

بس دویدیم و نکرد آن جهد سود

خنده آمد حاضران را از شگفت

رحمهاشان باز جنبیدن گرفت

دعوتش کردند و سیرش داشتند

تخم رحمت در زمینش کاشتند

او چو ذوق راستی دید از کرام

بی تکبر راستی را شد غلام

 

بخش ۲۲ - دعوی طاوسی کردن آن شغال که در خم صباغ افتاده بود

و آن شغال رنگ‌رنگ آمد نهفت

بر بناگوش ملامت‌گر بکفت

بنگر آخر در من و در رنگ من

یک صنم چون من ندارد خود شمن

چون گلستان گشته‌ام صد رنگ و خوش

مر مرا سجده کن از من سر مکش

کر و فر و آب و تاب و رنگ بین

فخر دنیا خوان مرا و رکن دین

مظهر لطف خدایی گشته‌ام

لوح شرح کبریایی گشته‌ام

ای شغالان هین مخوانیدم شغال

کی شغالی را بود چندین جمال

آن شغالان آمدند آنجا بجمع

همچو پروانه به گرداگرد شمع

پس چه خوانیمت بگو ای جوهری

گفت طاوس نر چون مشتری

پس بگفتندش که طاوسان جان

جلوه‌ها دارند اندر گلستان

تو چنان جلوه کنی گفتا که نی

بادیه نارفته چون کوبم منی

بانگ طاووسان کنی گفتا که لا

پس نه‌ای طاووس خواجه بوالعلا

خلعت طاووس آید ز آسمان

کی رسی از رنگ و دعوی‌ها بدان

***


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951225 یک کلام به صد کلام؛ یادداشت‌های استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده...
ما را در سایت یک کلام به صد کلام؛ یادداشت‌های استاد محمد قهرمان؛ قسمت بیست و دوم؛ بهمن صباغ زاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmansabaghzade2 بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:21