در سایههای چشمم هر روز میشوی گمدنبال ردّ پایت هر شب میان مردمپروا نمی کنم من از مرگ عاشقانهتو داسِ روزگاری، من خوشههای گندمدیشب کنار آتش تا صبح گریه کردمدر این میانه، شعرم میسوخت جای هیزم فردا نمی پذیرد چشمان نیمهبازمخواهد که باز گیرد از خندهات ترنمدنیا فدای اشکت امشب بخند، حیف است -خالی شود لبت از گلبوتهی تبسم!#اعظم_خندان#هوای_تازه#پیام_ولایتکانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب , ...ادامه مطلب