«عاشقانهای برای تابستان»تو را به قامت بلند روزهایت میشناسندبه پرتوهای پُرفروغ آفتاببه آبتنی داغ دشت با تن سرد جویبارو باروری زمین، زیر نگاههای آتشین خورشیدتو رابه خنکای دلچسب بادو بازیِ سرانگشتِ نسیمبا تن سبز برگها میشناسندبه سایههای بیقرار باغهاو آرایش شاخههابا ریسههای میوههای رنگارنگتو رابه طعم ترش و شیرین لواشک و زردآلوو نوبرانههای بیتکرار فصلهای سال میشناسندبه دلانگیزی غروبهای طولانیاتو خاطرهآفرینی جای خالی قدمهایتتو راای همه برکتای همه سرسبزیو ای معنی بیپایانِ بخشندگیبه امتداد روزهای آفتابیات میستایمو هرگاه عقربههای ساعت قلبتروی دقیقهی صفر بایستدو پرندهی زمانآخرین ضربان نبض تو را بنوازدمندر ابتدای جادهی بارانی مهرو در آستانهی پُرتکرار تقویم روزهاتولد دوبارهی تو را به انتظار خواهم ایستاد#هوای_تازه#نسرین_زبردستکانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب, ...ادامه مطلب
روبروی آینه ایستادهام اما حوصله ندارم به چشمهایم نگاه کنم.حوصله ندارم به سوالهایش جواب دهم.اصلا حوصلهی بازخواست شدن را ندارم.دلم دستش را به آینه میکوبدنگاهم به آینه میافتدچشمم بازخواست میکند با اخم، با هزاران تشر: «تو عاشق شدهای؟»نگاهم را میدزدم.فایدهای ندارد، دلم دستش را دور گلویم فشار میدهد، هزارباره میپرسد: «عاشق شدهای؟»داس راخنجری تیز را در خیابانی مرده از سکوتگلولهای سرخ را در حمام نشانم میدهدمغزم فریاد میزند: «همهی اینها جزای عاشقی است در سرزمینی که زنانش محکومند به زیستن با جبر زمانه»دلم دستش را از روی گلویم برمیدارد.به چشمهایم نگاه میکنماشکهایم سرازیر میشود برای گلویی بریدهبرای سری چرخان در خیابانبرای سینهای شکافته در حمامبه حکم قاضی که برای همه مردان قاتل رای به «غیرت» صادر میکند.مغزم آرام میگوید: «فهمیدی چه شد؟عشق در این سرزمین مُجازِ مردانی است که استعاره بلدندعشق ممنوعهتر از سیب حوّاستعشق در آسمانِ آبی خاورمیانه جایی برای زنان ندارد.دلت را بتکان بانوجان!دلت را بتکان بانو!»#هوای_تازه#ناهید_زبردستکانال تلگرام انجمن شاعران ستاره قطب , ...ادامه مطلب