در صفحهی فرهنگ و هنر شمارهی ۱۸۴ پیام ولایت که در ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ منتشر شده، در بخش هوای تازه شعری میخوانید از شاعر جوان همشهری خانم زینب ناصری.زینب ناصریمیبینی اشکامواین آخرین بارهاخماتو جمعش کنقلبم شده پارهاز چشمم افتادیهمراه با اشکامدیگه ترک خوردهاین عشق بیفرجاممیرم، نمیمونماین بهترین کارهمیخوام برم اماقلبم نمیذارهمیشم یه دیوونهقلبم یه بیمارهاکسیر عشقت رواز من طلبکارهحالا منم موندمبا قلب دیوونهمپامو بذارم روش؟نه! نه! نمیتونم!#زینب_ناصری#بهمن_صباغ_زاده#شاعران_همشهری#پیام_ولایتپی نوشت:عکس از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به تاریخ یکشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۳این چهارپاره از اولین اشعار خانم زینب ناصری است.زینب ناصریکانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب , ...ادامه مطلب
عنوانهوای تازهسید علی موسوی امروز غمگینمبیزارم از بازیداداش من امروزرفته به سربازیبابا به او میگفت«وقتی که برگردیسرزنده و شادابمانند یک مردی»از اشک و دلشورهچشمان مامان پرمیکرد پاک آن رابا گوشهی چادرامروز اما منغمگین غمگینمداداش من رفتهاو را نمیبینم#سید_علی_موسوی#هوای_تازه#پیام_ولایت#انجمن_کیانوش#سربازیکانال انجمن شاعران ستاره قطب, ...ادامه مطلب
دلسوختهام، هیچ ندارم به جز آهمیک عمر به شوق تو به در مانده نگاهمسنگینی غم روی دلم قابل وصف استدر دست تو انگار شبیه پر کاهمهر روز سر راه توام تا تو بیاییانگار نه انگار به ره مانده نگاهم«تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی»در آب نمایان شدی ای جلوهی ماهمدر هجر تو چون مُفلس بی مال و منالمدر بودن تو لیک ولی حضرت شاهمگفتی که بگو جرم و گناهت به چه سنجم؟جرمم فقط این است که بی جرم و گناهمچون شعرِ غزل هستی و چون بیتِ رباعیاز چشم تو درمانده و هم قافیه خواهمشهبیت غزل بود که با درد نوشتمتو راهیِ راهی من هم راهیِ راهم#احمد_حسن_زاده#هوای_تازه#پیام_ولایتکانال انجمن شاعران ستاره قطب, ...ادامه مطلب
«عاشقانهای برای تابستان»تو را به قامت بلند روزهایت میشناسندبه پرتوهای پُرفروغ آفتاببه آبتنی داغ دشت با تن سرد جویبارو باروری زمین، زیر نگاههای آتشین خورشیدتو رابه خنکای دلچسب بادو بازیِ سرانگشتِ نسیمبا تن سبز برگها میشناسندبه سایههای بیقرار باغهاو آرایش شاخههابا ریسههای میوههای رنگارنگتو رابه طعم ترش و شیرین لواشک و زردآلوو نوبرانههای بیتکرار فصلهای سال میشناسندبه دلانگیزی غروبهای طولانیاتو خاطرهآفرینی جای خالی قدمهایتتو راای همه برکتای همه سرسبزیو ای معنی بیپایانِ بخشندگیبه امتداد روزهای آفتابیات میستایمو هرگاه عقربههای ساعت قلبتروی دقیقهی صفر بایستدو پرندهی زمانآخرین ضربان نبض تو را بنوازدمندر ابتدای جادهی بارانی مهرو در آستانهی پُرتکرار تقویم روزهاتولد دوبارهی تو را به انتظار خواهم ایستاد#هوای_تازه#نسرین_زبردستکانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب, ...ادامه مطلب
گذشته مثل باغی شعلهور آب از سرم امشبمیان کوره میسوزد چرا سرتاسرم امشبشبیه شاخههای خستهی یک ذهن درگیرمنشسته کفر و ایمان در تمام پیکرم امشبجنوب داغ لبهای تو آنسو، آسمان اینسوخدایا از کدامین عشق باید بگذرم امشب؟به روی سایهی شک و یقین گیسو پریشان کنبزن با خیل مژگانت به سیم آخرم امشبمرا از کوچههای سرد و سر در گم رهایی دهبزن زنجیر سنگینی به پای باورم امشبمرا کافر کن و پیغمبرم شو هر چه بادابادبسوزان با دو چشم شرقیات بال و پرم امشبمیان این همه مرثیهی باران و بیآبینمیدانم چرا زیبای من شاعرترم امشبدوباره آسمان برقی زد و حال مرا پرسیدخدایا از کدامین عشق باید بگذرم امشب؟#زهرا_آرین_نژاد#هوای_تازه#پیام_ولایتکانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب, ...ادامه مطلب
خواهد آمد با درنگی ژرفآری خواهد آمدخواهد آمدتا سواران را غبار از دیده برگیردخواهد آمد تا غروب قفل در چنگال پاییزان طلوعی مهربان باشدخواهد آمد تا خمار خستگان را با شراب چشمهایش بشکند، آرام و بی غوغاخواهد آمد تا سکوت سرد سنگستان فرو ریزدخواهد آمدخوب بنگرچنگ در آیینه زنشاید او را دیده باشیاو که با برق نگاهت در تماشا با تو همراه است#رضا_نجاتیان#هوای_تازه#پیام_ولایتکانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب , ...ادامه مطلب
در سایههای چشمم هر روز میشوی گمدنبال ردّ پایت هر شب میان مردمپروا نمی کنم من از مرگ عاشقانهتو داسِ روزگاری، من خوشههای گندمدیشب کنار آتش تا صبح گریه کردمدر این میانه، شعرم میسوخت جای هیزم فردا نمی پذیرد چشمان نیمهبازمخواهد که باز گیرد از خندهات ترنمدنیا فدای اشکت امشب بخند، حیف است -خالی شود لبت از گلبوتهی تبسم!#اعظم_خندان#هوای_تازه#پیام_ولایتکانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب , ...ادامه مطلب
روبروی آینه ایستادهام اما حوصله ندارم به چشمهایم نگاه کنم.حوصله ندارم به سوالهایش جواب دهم.اصلا حوصلهی بازخواست شدن را ندارم.دلم دستش را به آینه میکوبدنگاهم به آینه میافتدچشمم بازخواست میکند با اخم، با هزاران تشر: «تو عاشق شدهای؟»نگاهم را میدزدم.فایدهای ندارد، دلم دستش را دور گلویم فشار میدهد، هزارباره میپرسد: «عاشق شدهای؟»داس راخنجری تیز را در خیابانی مرده از سکوتگلولهای سرخ را در حمام نشانم میدهدمغزم فریاد میزند: «همهی اینها جزای عاشقی است در سرزمینی که زنانش محکومند به زیستن با جبر زمانه»دلم دستش را از روی گلویم برمیدارد.به چشمهایم نگاه میکنماشکهایم سرازیر میشود برای گلویی بریدهبرای سری چرخان در خیابانبرای سینهای شکافته در حمامبه حکم قاضی که برای همه مردان قاتل رای به «غیرت» صادر میکند.مغزم آرام میگوید: «فهمیدی چه شد؟عشق در این سرزمین مُجازِ مردانی است که استعاره بلدندعشق ممنوعهتر از سیب حوّاستعشق در آسمانِ آبی خاورمیانه جایی برای زنان ندارد.دلت را بتکان بانوجان!دلت را بتکان بانو!»#هوای_تازه#ناهید_زبردستکانال تلگرام انجمن شاعران ستاره قطب , ...ادامه مطلب
شعر شمارهی یک:سرت را روی شانهام میگذاری وآرزوهایت را یکی یکیمرور میکنیمن اما دوست دارمکسی موهایم را شانه کندروپوشم را بپوشدمرا به مدرسه بفرستدآرزوهای بزرگ همیشه دستنیافتنی بودهاند., ...ادامه مطلب
در دلِ آینه نگاه تو بود: برق چشمان نابِ قاجاریبا همان یکنگاه فهمیدم در دلم جای ویژهای داری بی تو تکرار میشوم هرشب، شاعری در میانِ بارانها«زخمیِ بیگناهِ دورانها» عاشقِ بیپناهِ تکراری کوچهها غصهی مرا دارند، عشق در ردپای من جاریستبی تو در چشمِ من جهان شب شد، ای فروغِ زمانِ بیداری!با همین چندجمله میخواهم اسم من توی دفترت باشدگرچه تو ماه هستی و هر شب سهم من هست آسمانداری#هوای_تازه#حجت_یدالهی#اقامتگاه_بومگردی_تهمینهکانال انجمن شاعران ستاره قطب, ...ادامه مطلب
هوای تازهمهدی حسن زادهمیتونم شهرو با خودم ببرمبه زمانی که عاشقت بودهمیتونم خون کنم دل شهروحالا که هیشکی نیس آسودهتو که رفتی هوا یه جوری شدشهر انگار با همه قهرهبعدِ تو خیلیا نمیدوننتربت حیدریه هم شهرهکوچهی سنگفرش بعد از تومثل یه بغض تو گلو افتادتو که رفتی غدیر خلوت شدرونق از شیر چهارسو افتادهیچکس بعدِ تو نمیخونه خطنگارای نخل چوبی روبعد تو هیچکس نمیفهمهحال فردوسی جنوبی روشبمو صبح میکنم بی توبا همین پرسههای طولانیجنت و قائم و امام حسینآبشار و بهار و کاشانی...نیستی که ببینی این روزاپُرم از التماس، از خواهششبه بازارِ روز بعد از تو نیست تو چهارراه، آسایشاومدم با خودم قدم بزنمخودمو جا کنم تو آغوشِ...این همون بازیِ همیشگیهعشق، یادم تو رو فراموشهاومدم کافهها رو دوره کنمباغملی رو با خودم ببرم با خودم...، با خودم چیکار کنم؟وقتی اینقدر بی تو بیثمرمپُرِ اندیشههای بیروحمسینما بهمنم که رفته به بادما رو حالا نمیرسونه به همپلههای ادارهی ارشادشهر بی تو یه شعر مختصرهکه قراره بمیره تویِ سرمشهر بی تو یه مشت دوده فقطکه نمیذاره سمتِ تو بپرم#مهدی_حسن_زاده#هوای_تازه#پیام_ولایتhttps://t.me/anjomanghotbپینوشت: عکس از آرشیو انجمن قطب انتخاب شده است.برچسبها: هوای تازه, پیام ولایت, نشریه, مهدی حسن زاده بخوانید, ...ادامه مطلب
هوای تازهآمنه فرامرزی نژادکنار پنجرهی آخرین شب پاییزشروع قصهی آشوب چشمهای کبودتو شهرزاد غزلخوان شهر من بودیدر آن شبی که برایم هزار و یک شب بودکنار پنجره بودی، دو سیب سرخ و انار کتاب خواجهی شیراز و راز و دلتنگیبیا ز تاک غزل شربتی شراب آورببر مرا و رها کن از این شب سنگی«ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است» چه فال تلخ و غریبی، ببخش بانو جان!ورق بزن و برو سمتِ فصل تازهتریدلم گرفته از این حجم درد بیدرمانتو مکث کردی و آن شب زمان ز پا افتادزمین به خلسه فرو رفت، مست شد چرخیدچه رازهای مگویی که فاش و رسوا شدانارِ سفرهی یلدا به بغض من خندیدسکوت کردی و من در جهان خود ماندمکتاب بسته شد و قلب عاشقم لرزیدکنار دست تو حافظ غزلسرایی کرد:«معاشران گره از زلف یار باز کنید»#آمنه_فرامرزی_نژاد#هوای_تازه#پیام_ولایتhttps://t.me/anjomanghotbپینوشت: عکس از آرشیو انجمن قطب انتخاب شده است.برچسبها: آمنه فرامرزی نژاد, هوای تازه, پیام ولایت, انجمن شعر قطب بخوانید, ...ادامه مطلب
هوای تازهمحمد مقدسیمُویُم نامردِ نامِردایْ زِمَـْنَهمُو تُر بِدبخت مُنُم مُفتی دِ خَـْنَهاَگِر رِفتَه رِفیقُم زار رِفتَهاَگِر دکتر بویَه بیمار رِفتَهاَگِر شُو۪ا دِ خُو۪ دَم رو طِلا ریچُنو بِدبخت مُنُم تُر که تِبا ریچُنو وَردَرُم از سر مُو کُلاتِرکُنُم بَلِّ صدایْ خاور صداتِرمُنُم تار و خمار و گَو۪ چِشاتِرمِنی گم خَنَهتِر و جا بِچاتِرمُو رنگُم زَردَه، وِر بَعدِش سیاهَهخِدِی هر که رِفِق رُم او تِباهَهاُمِد دَرُم بِفِهمی که کیُم مُورِفِق و همدمِ مردِ نیُم مُومُو تِریاکُم، مُو تِریاکُم، مُو تِریاکمُنُم شاهِر مُو یَک معتادِ بوناکمُو تِریاکُم مِگیرَن از مُو مورفیناز آمریکا بگیر تا ژاپن و چینهمهیْ دنیا به مُو محتاج رِفتَنوُ بَعضا هُم اَرِبقیقاج رِفتَنمُو دارو بویُم و رَفتُم مخدّروُ رو کِردُم مُو کِمکم عرضههامِرمُر اوّل وِر سر سِنجاق کِردَنوُ سیمِر دَم اَلُو۪ هی داغ کِردَنمُچُسبُندَن و هِی جیزجیز کِردُموُ کِمکم غِیرَتِر ریزریز کِردُمشماها کِمکِمَک راهار شناختِنوُ منقل، اَمبُر و بافور ساختِننِرَفتِن نَعشَه از تِریاکِ پختَهگِریفتِن شیرِهی تِریاکِ سُختَهنِکِردِک بَعضِهار سِر دودِ تریاککوکائین کِردَه دَم کَسِهیْ سرش خاکتو که دَم زِروِرَق کِردَه، مِتی گَلاَزی کار بیترَه بافور و مِنقَلکریستال و کِراک و گَرد و شیشَهمِنَه پودَه تِنَه و برگ و ریشَهحَشیش و پیپ و سیگار و چِلیمِراُجاق و مِنقَل و پِکنیک و سیمِروَخِز گم کُ تِمُم نَعشِهجاتِردِ هم کن او غُل و زِنجیرِ پاتِراَگِر وَرگَن بِرارت تیر خُوردَهبِچَهت از دشمنِت شِمشیر خُوردَهوُ یا که مادرِت الآن مِمیرَهزنِت رِفتَه طلاق از تو بِگیرَهمِگی خاب! تا همی بَستُم تِمُم رَهمِمیری تو اَگِر دودِ حُرُم رَهاَگِر ترک و اَگِر کرد و بلوچیمُو غول, ...ادامه مطلب